رمان باب اسفنجی اژده ها وارد می شود پارت۱۲ کپشن

عرفان سه ایکس
عرفان سه ایکس
پارت ۱۲ اقای خرچنگ داشت می رفت که پرل آمد پرل : بابا چرا تو خونه با یک نفر می جنگیدی اقای خرچنگ : اون یکی از دشمنام بود پرل: ...
پارت ۱۲ اقای خرچنگ داشت می رفت که پرل آمد پرل : بابا چرا تو خونه با یک نفر می جنگیدی اقای خرچنگ : اون یکی از دشمنام بود پرل: مگه دشمن شما اون پلایگتون نبود اقای خرچنگ : اره ولی این یک دشمن دیگمه پرل: خوب باشه خدافظ اقای خرچنگ : خدافظ دخترم اقای خرچنگ رفت و کاپیتان ماهی طلایی هم رفت دنبالش اقای خرچنگ رفت رستوران خرچنگ اقای خرچنگ : باب اسفنجی و بختاپوس و پاتریک باید بامن بریم قبرستان سم حقه باز رو خاک کنیم باب اسفنجی : چرا اخه شما قبلا با هم دوست بودید اقای خرچنگ: اون قبلا بود ولی دیگه نیست اون میخواست گنجم رو بدزده باب اسفنجی حال به دوست صمیمی ات رو جای گنج رو نگو بختاپوس: من به قبرستان نمیریم من به هنر علاقه دارم که به کندن خاک اقای خرچنگ: اشکال نداره ۲ نفر هم خوبه باب و پاتریک شما میاید پاتریک: اره باب اسفنجی: اره اقای خرچنگ : خوب پسرا بریم کاپیتان ماهی طلایی : خوب میدونستم این سم حقه باز یک کلکی داره میزنه اقای خرچنگ رسید اقای خرچنگ: خوب پسرا بریم یک قبر درست کنیم باب اسفنجی: چشم قاربان پاتریک: خیالتون راحت باشه کاپیتان ماهی طلایی: فک کنم باید یک ارتش پیدا کنم و خرچنگ رو محاصره کنم تا جای گنج رو بگه اقای خرچنگ و باب اسفنجی و پاتریک یک قبر درست کردند و سم حقه باز رو تو قبر گذاشتند رفتن به خونه چون شب بود کاپیتان ماهی طلایی: فردا میرم یک ارتش پیدا کنم تا خرچنگ مجبور کنم تا جای گنچ بگه نقشه خوبیه باب اسفنجی و پاتریک به خونه رفتن باب‌ اسفنجی : شب بخیر پاتریک پاتریک : شب‌ بخیر باب اسفنجی باب اسفنجی : وای گری امروز خیلی خفن بود با سندی کاراته بازی کردم که بیشتر سندی برد بعد رفتیم سم حقه باز رو خاک کردیم چقدر دوست ها با هم بد شدن گری : میو ببخشید این پارت کم بود پارت بعد ۱۰ لایک کم کم داریم به آخر داستان نزدیک می شیم

همه توضیحات ...