ذد عن شرائع الدّين و حط ثغور المسلمين، و احرز دينك و امانتك ...

قَالَ مَولَانَا أمِيرُ الْمؤمِنينَ عَلِيٌ عَلَيهِ السَّلامُ ذُدْ عَنْ [ذُرْ عَنْ] شَرَائِعِ الدِّينِ وَ حُطْ ثُغُورَ الْمُسْل ...
قَالَ مَولَانَا أمِيرُ الْمؤمِنينَ عَلِيٌ عَلَيهِ السَّلامُ ذُدْ عَنْ [ذُرْ عَنْ] شَرَائِعِ الدِّينِ وَ حُطْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِينَ وَ أَحْرِزْ دِينَكَ وَ أَمَانَتَكَ بِإِنْصَافِكَ مِنْ نَفْسِكَ وَ الْعَمَلِ بِالْعَدْلِ فِي رَعِيَّتِك تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، الرقم : 7802 ص: 341 دفع كن از شرايع دين، و حفظ كن سر حدّهاى مسلمانان را، و جمع كن دين خود را و امانت خود را، بانصاف آوردن از نفس خود، و عمل كردن بعدل در رعيت خود. خطاب بأمراى خود بوده و هر كه از قبيل ايشان باشد از پادشاهان و امراء و حكام و «شرايع» جمع «شريعت» است و «شريعت» در اصل جائى را گويند كه مردم وارد شوند به آنجا از براى آب برداشتن و باعتبار تشبيه بآن قواعد و احكام دين را «شرايع» گويند و مراد به «دفع از شرايع» محكم نگاهداشتن آنهاست و اين كه نگذارند كه رخنه به آنها راه يابد و كسى مخالفت آنها نمايد. و مراد به «حفظ كردن سرحدّهاى مسلمانان» آماده نمودن اسباب نگاهدارى آنهاست از لشكر و اسب و سلاح و مانند آنها، و اگر كسى را همين ميسر باشد كه خود در سرحدّى باشد كه اگر دشمنى بيايد بدفع ايشان برود يا نگاهبانى كند و خبر آمدن ايشان را بمسلمانان رساند، يا از براى مصلحتى ديگر از مصالح آنجا، يا اين كه اسبى يا سلاحى از براى اهل آنجا فرستد همان نيز خوبست و اجر عظيم دارد. و «جمع كن دين خود را و امانت خود را بانصاف» يعنى همين كه انصاف بياورى از نفس خود و عدل كنى در رعيت جمع كنى ميان دين و امانت خود، و صاحب هر دو باشى. و مراد به «انصاف آوردن از نفس خود» اينست كه خود را با هر كس برابر داند كه گويا خود را نصفى دانسته «1» و او را نصفى، و خود را بر ديگرى ترجيح ندهد، و هر گاه بيند در مقدّمه كه «2» حق با ديگريست اقرار كند بآن و رعايت خود نكند.

همه توضیحات ...