سریال یاقوت کبود قسمت ۲۳ زیرنویس فارسی (safir)

4,222 بازدید
بیشتر
احسان زارع 0065
احسان زارع 0065
قسمت ۲۳ سریال یاقوت کبود (safir) اوکان با یامان حرف میزنه و میگه دیگه نمیری؟ یامان میگه روز عروسی میرم اوکان بهش میگه همه چیز در ...
قسمت ۲۳ سریال یاقوت کبود (safir) اوکان با یامان حرف میزنه و میگه دیگه نمیری؟ یامان میگه روز عروسی میرم اوکان بهش میگه همه چیز درست میشه بهت قول میدم یکم دیگه صبر کن یامان میگه حالت خوبه؟ سپس اوکانو بغل میکنه. آتش با فرایه حرف میزنه و میگه چرا اصلا به من فکر نکردی که باید چیکار کنم با پدربزرگ و مادرم؟فرایه میگه من فقط به بچه ام فکر کردم چون ترسیدم بلایی سرش بیاد آتش آرومش میکنه و سپس بهش میگه چیکار کنیم؟ میخوای چیکار کنی؟ فرایه میگه من رفتنن امتحان کزدم ولی نمیتونم آتش انگشتر یاقوت کبودو میگیره سمتش و میگه اگه بخوای میتونیم ادامه بدیم البته اگه بخوای فرایه قبول میکنه و انگشترو میگیره. یامان ماجرای بورا و افتادن تو دردسر را که مجبور شده بود با آلینا ازدواج کنه را مینویسه و از برادرش میخواد که حواسش به اوکان باشه و میگه اونو میسپارم دست تو اون دختریه ای که موهاشو میبافت و کفش قرمز میپوشیدم هیچ وقت ناراحت نکن سپس گریه میکنه سپس برگه را تو پاکتی میزاره و میره. چتین به فرایه زنگ میزنه و وقتی میفهمه برگشته و دیگه نمیره خوشحال میشه. باده پیش گلفم میره و باهم حرف میزنن و گلفم باهاش درد و دل میکنه که آتش به اونجا میره و با مادرش بحث و دعوا میکنه و ازش میخواد واسش خط و نشون نکشه و نگه چیکار بکنه چیکار نکنه! و میره باده دنبالش میره تا باهاش حرف بزنه و آرومش کنه.فرایه و هازال در حال چیدن وسایل و لباس های هازال تو اتاق فرایه هستن که نسرین با چتین اونجا میاد و میگه میخوای اینجا بمونی؟ اگه پولشو بدی میتونی مشکلی نیست فرایه و چتین میگه چه پولی؟ اما هازال میگه نه اینجوری خودمم راحت‌ترم هرجای دیگه هم میخواستم برم باید پول میدادم دیگه. بعد از چند دقیقه آلینا اونجا میاد و میخواد فخر بفروشه که قراره بعد از عروسی ما بریم لندن یامان میخواد درس بخونه مامانمم میبریم اما وقتی ری اکشنی ازشون نمیبینه میگه حداقل یه تعجبی چیزی کنین! هازال میگه میدونستیم اوکان گفت سپس بعد از رفتن آلینا هازال میگه خوب شد تو این یکسال هم بچه به دنیا اومده ما هم رفتیم. جمیله با فهمیدن موضوع رفتن به لندن پیش اوکان میره و میگه بیا بریم اتاقت باید حرف بزنیم. سرپ که اونجاست میشنوه و میره دم پنجره اتاق اوکان و از حرفاشون میفهمه که اوکان اون بلارو سر بورا آورده.

همه توضیحات ...