شفیع (خون خدا) - قسمت آخر

زنجیره نجات
زنجیره نجات
شفیع خون خدا (قسمت آخر) ️ عمر بن سعد فرياد برآورد و به سپاه كوفه گفت: مادامی كه حسين در كنار خيمه‌ها با اهل بيت خود مش ...
شفیع خون خدا (قسمت آخر) ️ عمر بن سعد فرياد برآورد و به سپاه كوفه گفت: مادامی كه حسين در كنار خيمه‌ها با اهل بيت خود مشغول وداع است بر او حمله كنيد! پس بر آن حضرت حمله كرده و او را تيرباران نمودند بگونه ای كه تيرها از ميان طناب چادرها و خيمه‌ها میگذشت و پيراهن بعضی از زنان را پاره میكرد، پس امام عليه السلام بر سپاه دشمن حمله كرد و همانند شير خشمگين بر آنان تاخت در حالی كه از هر طرف باران تير مي‌باريد و آن بزرگوار سينه اش را سپر آن تيرها قرار ميداد. در اين هنگام امام عليه السلام به سپاه كوفه فرمود: برای چه با من مقاتله مي‌كنيد؟ آيا حقی را ترك كردم يا سنتی را تغيير داده ام؟ و يا شريعتی را تبديل كرده ام؟! آن جماعت پاسخ دادند نه! ولی با تو قتال ميكنيم بخاطر كينه ای كه از پدرت داريم! و آنچه با پدران و پيرمردان ما در روز بدر و حنين كرده است. چون امام عليه السلام اين سخن را از آن گروه شنيد به سختی گريست و بعد به طرف راست و چپ نگريست ولی كسی از انصارش را نديد مگر اينكه خاك بر پيشانی آنها نشسته و شهيد شده بودند. امام عليه السلام ايستاد تا لحظه ای استراحت نمايد در حالی كه در اثر مبارزه و شدت گرما توانش كم شده بود، ناگاه سنگی بر پيشانی مباركش اصابت كرد، پس لباس خود را گرفت كه خون را از صورتش پاك نمايد تيری سه شعبه آهنين و مسموم بر سينه ی مباركش- و بر اساس بعضی از روايات- بر قلب مبارك حضرتش نشست. هنگامی که تير به سينه حضرت اصابت کرد و به زمين افتاد فرمود: «بِسمِ اللّه ِ وباللّه ِ وَفي سَبيلِ اللّه ِ وَعَلي مِلَّةِ رَسُولِ اللّه ِ؛ به نام خدا و به ياد خدا و در راه خدا و بر دين رسول خدا [شه.يد می شوم] و سر بسوی آسمان برداشت و گفت: خدايا! تو ميدانی اينان كسی را میكشند كه روی زمين فرزند پيامبری جز او نيست؛ سپس تير را گرفته از پشت بيرون آورد و خون همانند ناودان جاری شد، آنگاه دستش را زير آن زخم گرفته، چون از خون لبريز شد به آسمان پاشيد و از آن خون قطره ای بازنگشت باز دست مباركش را از خون پر كرده و بر صورت و محاسنش ماليد و فرمود: همين گونه باشم تا جدم رسول خدا را ملاقات كنم و بگويم: ای رسول خدا! مرا اين گروه كشتند. هنگامی كه در اثر كثرت جراحات و تشنگی ضعف بر آن بزرگوار مستولی گرديد، شمر فرياد زد: چرا منتظر هستيد؟ حسين جراحات زيادی برداشته و نيزه‌ها او را از پای درآورده است، از هر طرف بر او حمله كنيد، مادرانتان در عزای شما بگريد! پس از هر طرف بر او حمله ور شدند، حصين بن تميم تيری بر دهان آن حضرت زد و ابوايوب غنوی تيری بر حلق نازنينش و زرعه بن شريك ضربتی بر كتف امام وارد ساخت و سنان بن انس نيزه ای به سينه ی مبارك آن حضرت زد و صالح بن وهب نيزه ای بر پهلوی آن بزرگوار وارد كرد كه آن حضرت بر گونه ی راست روی زمين افتاد، آنگاه آن حضرت نشست و تير را از حلق شريفش درآورد. عمر بن سعد به مردی كه در طرف راست او بود گفت: وای بر تو! پياده شو و او را به قتل برسان، خولی بن يزيد سرعت كرده تا سر امام را جدا سازد، سنان بن انس نخعی لعنة الله پياده شد و با شمشير بر گلوی شريف آن حضرت ميزد و میگفت: و الله! من سر تو را جدا ميكنم و ميدانم تو پسر رسول خدا هستی و پدر و مادرت بهترين مردم است، سپس سر مقدس آن بزرگوار را از بدن جدا كرد. منابع : مقتل الحسین مقرم ص۲۷۷ الامام الحسین و اصحابه ص۳۰۶ ذريعة النجاة گر مرودی ص۱۳۴ بحارالانوار ج۴۵ ص۵۳ سوگنامه آل محمد صلی الله علیه وآله ص۳۵۹ منتهیالامال (علمیه اسلامیه)ج۱ ص۲۸۶ بحارالانوار ج۴۵ ص۵۵ المهلوف ص۵۲

همه توضیحات ...