شعری زیبا از شاعر بزرگ وحشی بافقی مخصوص استوری و وضعیت من.
چها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
مگو وقتی دل سد پارهای بودت کجا بردی
کجا بردم ز راه دیده در دامان خود کردم
ز سر بگذشت آب دیدهاش از سر گذشت من
به هر کس شرح آب دیدهٔ گریان خود کردم
ز حرف گرم وحشی آتشی در سینه افکندم
به او اظهار سوز سینهٔ سوزان خود کردم
وحشی بافقی.
برای ویدیو های بیشتر کانال من را دنبال کنید
https://www.aparat.com/GhorbaniNejad
برای ویدیو های جذاب جدید به کانالم سر بزنید
همه توضیحات ...