غزل 174 - مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد

فریدون فرح اندوز
فریدون فرح اندوز
مژده ای دل که دگر بادِ صبا باز آمد، هدهدِ خوش خبر از طرفِ صبا باز آمد، برکَش ای مرغِ سحر! نغمه ی داوودی باز، که سلیمانِ گُل از ب ...
مژده ای دل که دگر بادِ صبا باز آمد، هدهدِ خوش خبر از طرفِ صبا باز آمد، برکَش ای مرغِ سحر! نغمه ی داوودی باز، که سلیمانِ گُل از بادِ هوا باز آمد، عارفی کو که کُند فهم زبانِ سوسن، تا بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد! مردمی کرد و کَرَم لطفِ خداداد به من، کان بتِ ماه رخ از راهِ وفا باز آمد!

همه توضیحات ...