یادمان عالمان دیار ما (1) دلش با صفا بود و بی کینه!

ahmadsh55
یادمان عالمان دیار ما (1) دلش با صفا بود و بی کینه! مرحوم حاج شیخ علینقی براتی... ابتدا طلبه بود در مدرسه علمیه در قوچان.. ...
یادمان عالمان دیار ما (1) دلش با صفا بود و بی کینه! مرحوم حاج شیخ علینقی براتی... ابتدا طلبه بود در مدرسه علمیه در قوچان... و قبل از آن... در مکتب خانه ی عالم بزرگوار و با تقوا مرحوم شیخ عبدالوهاب... در روستای ما... خوانده بود قرآن... و کتاب قمری و نصاب ااصبیان! خیلی خوش حافظه بود... و حفظ بود بسیاری از آیات... و اشعار قمری و نصاب را... و در دوران درس در حوزه ی علمیه حفظ کرده بود... بسیاری از اشعار الفیه ی ابن مالک را... و بسیاری از عبارات مهم متون درسی را... و یعد ها که... سال های طولانی... محضر دار شد و... سر دفتر اسناد رسمی... و ازدواج و طلاق... حفظ کرده بود متن بسیاری از قوانین مربوط به کارش را... که موجب اعجاب می شد... آن حافظه ی عالی... یک بار... استادش... عالم ربانی... آیت الله حاج شیخ ذبیح الله قوچانی... به او گفته بود: حیف از شما که... رفتی سراغ دفتر و محضر... اگر می ماندی در حوزه.... عالم و استاد بزرگی می شدی! اما...بهرحال... مرحوم حاج شیخ علینقی براتی... مرد بزرگی بود... بسیار سفره دار و مهمان نواز... حسن شهرتش...در میزبانی ... طوری بود که... تقریبا... همیشه مهمان داشت... در منزل بزرگش...در قوچان! و بسیاری از علما یی که... می آمدند از شهرهای دیگر... به قوچان... مهمان او می شدند! غیر از آن... تقریبا... اکثر اهالی روستای ما... که سفر می کردند به قوچان... چه آشنا ...چه بیگانه.... مهمان او می شدند! و او... و خانواده اش... با رویی گشاده... میزبانی می کردند از آنان! داستانی که... نوشته ام...بنام: هنوز از خرمن سوخته دود بر میخیزر... در کتاب مارها می آیند... در واقع... مربوط می شود به... بخشی از زندگی مرحوم... حاج شیخ علینقی براتی... در نوجوانی...و یتیمی و دست تنگی... غوغا سواران...به تهمتی ... به آتش می کشند... خرمن محصولش را... ناجوانمردانه... و او... مجبور می شود به ترک روستا... ودر شهر...می رسد... به علم و عزت و رفاه... و گاه گاه...در یاد آوری این ماجرا... می خواند: عدو شود سبب خیر...اگر خدا خواهد! و بعد... مرحوم حاج شیخ... املاکی می خرد در روستا... و با علاقه زیاد... بیشتر تابستان هایش را... می گذراند در روستا... از کارهای بیاد ماندنی اش... این که... به دهقانان و کارگرانی که... برایش کار می کردند... هم مزد می داد...و هم غذا... مزد

همه توضیحات ...