شبهای روشن | فرزاد موتمن

سینماپاراگراف
سینماپاراگراف
دختر به استاد دانشگاه که از قضا "کتاب باز" است، می گوید: فکر کنم اگر بخواهی کسی رو دوست داشته باشی، اول باید از سنگر ک ...
دختر به استاد دانشگاه که از قضا "کتاب باز" است، می گوید: فکر کنم اگر بخواهی کسی رو دوست داشته باشی، اول باید از سنگر کتابهات بیای بیرون، تا بتونی طرفت رو "درست ببینی". و او، که حالا عاشق شده است، کتابهایش را، تمام دارایی اش را، همه ی کتابهایش را، می فروشد. بعد، آسوده با خیالِ فتحی بزرگ و نزدیک، به دختر می گوید: تو راست میگی، واقعیت با خیال بافی فرق داره. دارم خیالاتم رو بیرون می ریزم تا جا برای "تنها واقعیت" زندگیم، باز بشه. غافل از اینکه، تنها واقعیت زندگیش، همان چهار شب بود و بس. چهار شب خوشبختی :: کتاب نیوز

همه توضیحات ...