لجباز پارت ۲
رمان لجباز
پارت ۲
#لجباز
دیانا
رفتم بالا که یهو فهمیدم لیز خوردم افتادم زمین جلوی همه تازه همه داشتن به من میخندیدن عسل ۳ ساله میشناسمش اومد دستم گرفت بلندم کرد نیکا هم کمک کرد
عسل: بلند شو آجی
نیکا : کی این غلط کرده
عسل: اون پسره
دیانا : یلحضه وایسا... رفتم پیش استادم
استاد: دیانا حواست کجا بود
دیانا: ببخشید استاد
استاد : حالا برو بشین
دیانا: فقط استاد
استاد : جانم
دیانا: اون پسره اسمش چیه
استاد: ارسلان کاشی
دیانا: از استادم تشکر کردم رفتم جلوی میزش گفتم .... برات دارم آقای کاشی
ارسلان: ببینیم
دیانا: ببینیم ... رفتم نشستم دیگه کلاس تموم شد داشتم میرفتم که یهو
ارسلان: به پا نخوری زمین
دیانا: خودم حواسم هست
عسل : با اون رفیقات
رضا: گوه خور رفیقاشم هستی
نیکا: درست صحبت کن
متین: اگه درست صحبت نکنه چکار میکنی
نیکا: فکشو میارم پایین
ارسلان: وای چقدر ترسیدم
دیانا: فعلا کارو زندگی که ندارید
متین : بای
عسل : بای
دیانا: بچه ها بیاین بریم خونه ما
نیکا: مامانم چکار کنم
عسل : مامان منم همینطور
دیانا: من باهاشون حرف میزنم .... حرف زدم و اجازه دادن
عسل: بریم یچیزی بخوریم
دیانا و نیکا: بریم
دیانا: یهو دیدم یه ماشین موند پیشمون همون پسرا بودن
رضا : برسونمتون
دیانا: لازم نکرده
ارسلان: بده دختر بی ادب باشه
دیانا: همینه که هست
همه توضیحات ...