فیک اسمات جیمن پارت ۲

1.1 هزار بار بازدید - 2 سال پیش - سلام اینم از پارت بعد
سلام اینم از پارت بعد امید وارم خوشتون بیاد لایک نشر فراموش نشه) ...پدرم هرموقع زنگ میزد من وانمود میکردم که خوبم وزندگی خوبی دارم همه فک میکنن منو جیمین چقد خوشبختیم به خاطر ثروتی که خوانواد جیمین داشت نمیدونن ک خوشبختی به پولو ثروت نیست کاش هیچ ثروتی نداشت ولی اندازه یک چهارم این ثروت به من علاقه داشت ای کاش میشد) از زبان جیمین)۱سالی هست ازدواج کردیم هرروز بدتر از دیروزمونه خسته شدم کاش میشد خودمو زودتر از دست...ت...خلاص کنم اون از خوشگلی هیچی کم نداره ولی چیکا کنم این دله لعنتی نمیخوادش ازیه طرفیم دلم براش میسوزه که چرا مجبوره بدون هیچ علاقه‌ای با من زندگی کنه ولی خوانوادم خلی دوسش دارن درکل دختره خوبیه ولی کلا جدا ازین حرفا تواین چن روز حسم بهش عوض شده نمیدونم واقعا باید اسمشو چی بزارم .شایدم یه جور دوست داشتن باشه میخواستم ازین عشق مطمئن بشم بعد ب...ت...بگم واعتراف کنم که دوست دارم ونظرم درموردت عوض شده از زبان ..ت...)منوجیمین هر موقع مهمونی میریم وانمود میکنیم خوبیم البته من وانمود میکنم اون همیشه باهام سرد برخورد میکنه حتی تو رابطه هامون اخ دارم دیونه میشم اخه تا چه هد میتونی باهام بد باشی لعنتی.جیمین حتی ب خاطر کارشم زیاد خونه نبود .واین نبودنشم یه‌جوره دیگه ازارم میداد بعضی از شبا دیر میومد خونه طوری که من تا ۱شب هم صب میکنم تا بیاد باهم شام بخوریم تازه وقتیم ک میموند یا شام خورده بود یا اثن نمیخورد ویه راست میرفت تو اتاقش ومیخوابید.) ...ت...شب شده بود منتظرش بودم تا بیاد مثه همیشه باید تادیر وقط صب میکردم رویه مبل نشسته بودم وفیلم میدیدم ک باصدایه دربه خودم اومدم پاشدم ویه خنده ریزی کردم .سلام خسته نباشی ...جیمین ...بالهن همیشگی وسردش سلام کرد .. ...ت...رفتم سمتش کتشو گرفتم تا بره یه آبی به صورتش بزنه کتو رو مبل گذاشتم ورفتم سمت آشپزخونه تا غذارو گرم کنم باخودم میگفتم اگ این دفم بگه شام خوردم چی بازم باید تنها شام بخورم یا اثن نخورم همینجوری توفک بودم غذارو بردم سره میز جیمینو صدا کردم که بیاد شام بخوریم سره میز شام نشستم که دیدم حوله به دست اومد با خودم گفتم خداروشکر این دفه شام نخورده ..نشست سره میز من که یه خنده مسططیلی رو لبام بود دستمو بردم سمت بشقاب جیمین .بلند شدم ومیخواستم براش غذا بکشم چون فاصله بینیمون زیاد بود باید بلند میشدم .دستمو بردم سمت ظرف غذا که صدایه جیمین متوقفش کرد .که باصدایه خش دار گفت بشین خودم میریزم .که یه لحظه مکث کردم وبا خودم گفتم کاره همیشگیشه خودموجموجور کردم ونشستم برا خودم کشیدم وباهم مشغول شدیم اسن سکوت بینمون خیلی ازاردهنده بود جوری که داشت قلبم از سینم کنده میشد این وسط فقط صدایه قاشق چنگالامون بود که بهم برخورد میکردن ...جیمین غذاشو تموم کرد بدون این که تشکر کنه صندلیشو داد عقب وبلند شد ..ت.. تودلم گفتم اخه مگه همیشه تشکر میکرد که الا بکنه با خودم گفتم مهم نیس .جیمین وقتی از سره میز پاشد یه راست رفت تو اتاقش منم که دیگه غذا از گلوم پایین نمیرفت پاشدم ومیزه شامو جم کردم ذهنم خیلی مشغول بود که یه دفه نتونستم تعادلمو حفظ کنم همینطور که داشتم میزو جم میکردم افتادم زمین یه لیوانم همراهم خورد زمین وشکست ... از زبان جیمین .)کاره همیشگیشه برا اینکه یهش توجه کنم این کارارو میکنه ولی من زرنگ تر ازین کارام ... ....ت...یه لحظه پیشه چشم سیاه شدوسرم گیج می‌رفت چن لحظه نشستم تا بتونم به حالت عادیم برگردم پا شدم و مشغوله جم کردن خورده هایه استکان شدم نمیدونم چیشد که یه تیکش رفت تو دستم یه اخی کشیدم لعنتی .وبیخیل خورده استکان هایه رویه زمین شدم رفتم تو آشپزخونه تا دنباله باند بگردم تا دستمو باهاش ببندم بالاخره بعد از گشتن زیاد پیدا کردم اومدم نشستم روی مبل دستم که داشت همینطور ازش خون میرفتو گرفتم تو بغلم وسعی کردم ببندمش حدقل یه توقوای ازجیمین داشتم که بیاد دستمو بببنده تودلم خندیم وگفتم مهاله .....اون حتی اگه جلوشم جون بدمم هیچ واکنشی نشون نمیده بلاخره با هزارتا بد بختی دستموبستم یکم رو کاناپه دراز کشیدم تاحالم بیاد سره جاش چون خونه زیادی ازم رفته بود سرم گیج میرفت یکم بعد بلند شدم تا دورو برمو جم کنم خورده استکانارو جارو کردم وزمینو که خونی شده بودو دستمال کشیدم.... خب اینم پارت ۲امیدوارم خوشتون اومده باشه خوشحال میشم تا اخر دنبال کنید )لایک نشر فراموش نشه (مرسی از حمایتاتون )ببخشید اگ کم بود دفه دیگه قول میدم بیشتر بزارم) وبگید دوست دارید از کی فیک بنویسم وژانرش چی باشه ) با قوانین آپارات موافقم..‌
2 سال پیش در تاریخ 1400/12/12 منتشر شده است.
1,153 بـار بازدید شده
... بیشتر