عبد صالح میرزا احمد عابد نهاوندی (مرشد چلویی)
179 بار بازدید -
2 سال پیش
-
و حکایت و روایت هست
و حکایت و روایت هست که خودش «تذکرةالاولیاء» است در زمانه ما. اما ببینیم در آن چلوکبابی چه خبرهایی است. معلوم است که خیلیها اصلا باور نمیکردند غذای نسیه و رایگان را و همراه آن گرفتن پول دستی را و میخواستند امتحان کنند و همیشه نتیجه یکسان بود؛ «روزی ۳ برادر جوان تصمیم میگیرند که مرشد را امتحان کنند. دستهجمعی به مغازه رفته و ناهار مفصلی میخورند و به مرشد میگویند: حاجآقا، ما غریبیم و فعلاً پول نداریم. غذاها را نسیه خوردیم، پول هم میخواهیم! مرشد کشو دخل مغازه را باز میکند و میفرماید: خودتان هر چه نیاز دارید بردارید. آنها هم ۳۰۰ تومان که پول زیادی بود برمیدارند و میروند. فردای آن روز، نامهای تحسینآمیز برای مرشد مینویسند و بههمراه آن ۳۰۰ تومان و پول غذاها را برای مرشد میفرستند. در نامه نوشته بودند: ما از ثروتمندان شهر هستیم و دیروز شما را امتحان کردیم. الحق که سرفراز بیرون آمدید و مرد خدایید».
2 سال پیش
در تاریخ 1401/04/24 منتشر شده
است.
179
بـار بازدید شده