فن فیکشن best friend:the legacy of Friendship از تی اکس تی،پارت چهارم،توضیحات

kpop.korea
kpop.korea
85 بار بازدید - 4 سال پیش - ژانر: برادرانه و عاشقانه،پلیسی و
ژانر: برادرانه و عاشقانه،پلیسی و کارآگاهی،جنایی،دارک،علمی،تخیلی،فانتزی محدودیت سنی: ۱۱+ وضعیت: در حال تایپ به محض طی راه رو قدم بر میداشت،هر پنج نفر استرس بزرگی توی وجودشون منتقل شد،همونطور که دهن یونجون رو گرفتن تا صدایی ازش خارج نشه یکی از بادیگارد ها وارد انبار شد و با صدای بلندی خطاب همه گفت +نیازی به گشتن نیست چون دلیل اصلی پیدا کردیم همه از گشتن متوقف شدن و بادیگارد هم متوقف شد که به سمت پشت انبار نرفت و خوشبختانه هر پنج نفر نجات پیدا کردن +راستش دستگاهه مشکل پیدا کرد باید درستش کنیم همه بادیگارد ها آهی کشیدن و هر کدومشون از انبار خارج شدن و در انبار بستن و قفلش کردن بلاخره ته و کای دستشونو از دهن یونجون برداشتن و یونجون تونست نفس بکشه یونجون: هاهه..هاهه...خیلی بدین شما دو تا (با آرومی) ته و کای: اگه جلوی دهنت رو نمیگرفتیم الان بدبخت میشدیم ته و کای متعجب به هم خیره شدن و نمیدونستن چرا هماهنگی با هم گفتن سوبین: باشه ولی بیاین بریم از این مخمصه خلاص بشیم وگرنه کارمون از ما ساختس همه (زمزمه): اوکی همه از جاشون بلند شدن و به تک تک جاهای انبار رو نگاه کردن ولی چیزی نیست که فرار کنن و خارج بشن سوبین: شت بومگیو(زمزمه):شت و مرض سوبین: خودتی بومگیو:مغزت سوبین:کی...... میخواست بدتر از این فحش بده که یهو جلوی خودش رو گرفت و نفس عمیق کشید میخواست به بومگیو تدکر کنه که تهیون حرف زد ته(زمزمه):بسه دیگه وقتش نیست بیاییم بگردیم سوبین و بومی سرشونو انداختن پایین و به عنوان تایید سرشونو تکون دادن کای به طرف گوشه ها با دستاش دیوار ها رو لمس کرد تا شاید یه چیزی پیدا کنه یا دستگیرش کنه واسه فرار یونجون با قدماش میخواست حس کنه که در یا چیزی هست که بره زیر زمین و فرار کنن سوبین به جاهای انبار نگاه کرد و میخواست پنجره پیدا کنه ولی متاسفانه هیچ جا پنجره نیست بومگیو هم که نتونست جز گشتن راه حل فرار یواشکی پیدا کنه ولی ته پشت وسایل داشت میکشت که یه در کوچیک پیدا کرد و با زمزمه خطاب به دوستای عزیزیش کرد تهیون:بچه ها من یه در کوچیک پیدا کردم همه به سمت ته رفتن و در کوچیک نگاه کردن که سوبین لب زد سوبین:کلید میخواد یونجون:اوه شت بومگیو: حالا چیکار کنیم؟ بقیه دارن فکر میکنن که کای یه چیزی توی در دیده یه حفره دایره شکلی بود که انگار کلید بوده کای: کلیدش باید دایره شکلی باشه بقیه به سمت کای برگشتن که تهیون پرسید تهیون: خب...باید از اون چیز داشته باشیم مگه نه؟ یهو یه چیزی به فکر کای زد و از توی یقش گردنبد شبیه الماس بود و نارنجی رنگ رو در آورد و به اجزاش نگاه کرد،حتی دایره شکلی بود و با حفره در مقایسش کرد و سرشو به بقیه چرخوند کای:بذارید از این استفاده کنم همه منتظر به کای نگاه کردن،گردنبندشو در آورد و الماس نارنجی رو در آورد و توی در گذاشت و منتظر شد به محض گذاشتنش الماس با رنگ خودش درخشید و در باز شد پسرا متعجب به کای نگاه کردن و کای با جذابیت خاصش به پسرا نگاه کرد و با غرور خاصی گفت کای: منه جذاب،از من تشکر کنین بقیه بیخیال به سمت در کوچیک رفتن،یک یکیشون توی در رفتن و نمیتونستن همه با هم برن آخرین نفر کای موند که اونم داخل رفت و الماس رو از در جدا کرد و در رو بست و خودشونو بازم توی جنگل دیدن ولی از بالا شهر رو دیدن و با لبخند زیباییشون به منظره‌ی شهر نگاه کردن که کای سکوت آرامش رو شکست کای: پس تشکرم کجا رفت؟ پسرا آهی کشیدن که.....سوبین و یونجون لبخند شیطونی زدن و به کای نزدیک شدن با اون لبخند شیطونیشون ته و بومی هم فهمیدن که اون لبخند شیطونیشون چیه پس سکوت کردن و آروم در حال خندیدنن بومگیو دستشو رو دهنش گذاشت و تهیون پشتشو به اونا کرد و داشت به زور جلوی خندشو میگرفت کای با لبخند و غروری حرف زد کای: خب حالا کادوی من چیه؟ همینطور سوبین و یونجون به کای رسیدن،سوبین بازوشو توی شونه چپ کایه و یونجون بازشو هم توی شونه‌ی راست کای گذاشت و همینطور با شیطنت لب زدن سوبین: کادو میخوای؟ یونجون: ما هم برات کادو داریم کای: عااا جدی،پس بهم بدین یونجون و سوبین به هم نگاه کردن و لبخند شیطونیشون بزرگ شد،هر دوشون گونه کای رو بوسیدن کای با تعجب و خجالتی اون دو رو کنار زد و داد زد کای: عنترررااااا بیشعووورررااااا بومگیو و ته کنترل خندشون از دست دادن و زیر خنده زدن دست از خندیدن برداشتن و به سمت راهشون ادامه دادن ولی به محض راه رفتنشون یه نفر از لباس کای گرفت _کجا میرین؟ بقیه به سمت کای برگشتن و چشماشون گشاد شد و ترس بیشتری به وجودشون منتقل کرد _دیگه راه فراری ندارین هر پنج نفر مو به تنشون سیخ شد و این بدترین مشکلی برای اونا پیش اومد ادامه دارد............ ببخشید دیر شد نظرات مهمه :)
4 سال پیش در تاریخ 1399/08/28 منتشر شده است.
85 بـار بازدید شده
... بیشتر