لجباز پارت ۸

Ardya
Ardya
263 بار بازدید - 2 سال پیش - رمان لجباز پارت ۸ #لجباز
رمان لجباز پارت ۸ #لجباز نیکا: هوففففف عسل: دیاناااا ممد : گوشمون کر شد عسل: دیاناااااا دیانا : عسل ترخدا نجاتم بده عسل: چی شده دیانا : گوجه منو اینجا زندونی کرده نیکا : اه از دست تو ارسلان دیانا: اومدم بیرون که فقط جای خالی پیش ارسلان بود رفتم پیشش نشستم براش نقشه خوبی کشیدم ... چطوری گوجه ارسلان: بسه دیانا : آب ریختم روش که یهو صداش درومد ارسلان: دیاناااااااااا متین: خیلی کارت زشت بود ارسلان: اصلا من چصم دیانا : به درک ، مشکل خودته رضا: این دیگه از چصی در نمیاد دیانا: خواست منو نزاره تو اتاق پانیذ : ولش ، غذاتون بخورید دیانا: من الان از چصی درش میارم نیکا : نه تزخدا الان خیلی لج بیشتر با تو ‌‌.....(یچیزی بهتون نگفتم ارسلان برادر پانیذ و منه ) دیانا: اگر برادر تو من میتونم پانیذ: ولش کن نیکا این دوتا از پس هم بر میان نیکا: باش دیانا: رفتم تو اتاقش دیدم داره ساکش جمع میکنه ..... کجا داری میری ارسلان: به تو ربطی نداره (بچه ها از این جا به بعد با داد) دیانا: گفتم کجا ارسلان: تا موقعه ای که تو اینجایی من میرم دیانا: فهمیدم پس ناراحتی من اینجام کسی که باید بره منم نه تو ارسلان: یهو دیدم رفت ... کجا دیانا دیانا: به تو ربطی نداره
2 سال پیش در تاریخ 1401/06/08 منتشر شده است.
263 بـار بازدید شده
... بیشتر