رمان جذاب میراکلسی bad wish پارت پنج ( در کپ نوشتم )

کت بلنس : اوخی ... دردت گرفت ؟ ببخشید کت : فک نمی کردم انقدر بد باشی که به خودت آسیب بزنی . (بچه ها کسی که کتاکلیزم می خوره اس ...
کت بلنس : اوخی ... دردت گرفت ؟ ببخشید کت : فک نمی کردم انقدر بد باشی که به خودت آسیب بزنی . (بچه ها کسی که کتاکلیزم می خوره استخوناش می شکنه نمی دونم چرا پودر نمی شه تو فصل سه یه قسمت در این باره داشتیم الان کت خوشملمون آسیب داخلی دیده) کت: وای خدا عجب وضعیه ... کت بلنس : این فقط یه درس عبرت بود تا سر راهم نباشی و سعی نکنی از اون هیولا (منظورش لیدیه چقد بهش میاد این لقب =_=) محافظت کنی ... دفعه بعدی به این اسونیا نیست ... خداحافظ ! کت: پلگ پنجه ها بیرون ... پلگ : وای پسر زد خوردت کرد می تونی راه بری ؟ چقد ایندت بد جنسه اصلا انگار خودت نیستی ،،، ادرین : میشه لطفا یه پنیر برداری ؟ باید سریع تبدیل بشیم ... پلگ: باشه .. (پلگ یه پنیر بر میداره و شروع می کنه به لمباندن XD) ادرین : وای یکی داره میاد پلگ پنجه ها بیرون ! (لیدی خودمونه بابا ) لیدی : کت ؟ چرا اینجا افتادی ؟ (کت سعیشو می کنه بشینه ) کت: فکر کنم از خودم کتاکلیزم خوردم ... لیدی : این همه مدت کجا بودی ها؟ می دونی چن وقته دنبالت می گردم ؟ اینا چیه تو اخبار میگن ؟ فکر نمی کردم این کارارو بکنی ؟ نکنه به خاطر دیروزه ؟ (کت با صدای خیلی ارومی حرف می زنه ) کت: یک... یک دقیقه آروم بگیر. م...من این کارارو نکردم اون ... یه جورایی من نیستم .... اون تورو می خواد ... می خواد ازت انتقام بگیره .. تو به من ،، یعنی اون تو اینده پشت کردی و این اینده سیاه به وجود اومده ... من نمی خوام بهت اسیبی برسونم ... من فقط می خواستم جلوشو بگیرم ولی... لیدی : خب پس اون از اینده اومده... و همه فکر می کنن اون تویی ... که البته هستی ولی ایندته ...عجب اینده خشنی داری و صبر کن ببینم.؟ چرا اینجوری شدی ؟ - چون کتاکلیزم خوردم..... کل دنده ام شکسته و شاید چنتا جای دیگه م ... -الان چی کار کنیم؟ من کفشدوزک معجزه اسام الان کار نمی کنه چون هنوز از لاکی چارم استفاده نکردم ... -یعنی تا ابد همینجوری می مونم ؟ -نه... یا باید یه راه حل تو کتاب نگهبان ها باشه و یا باید منتظر ترمیم طبیعیش باشیم -نه تو که تنها نمی تونی ... ما باید یه راه پیدا کنیم... -ببخشید کت نوار من یه دقیقه میرم الان میام ... -باشه برو من منتظرتم ... لیدی باگ پشت یه دیوار میره که با تیکی حرف بزنه ... -تیکی نمی تونیم کت نوار رو همینجا بذاریم و بریم ... -خب ... می تونی از طرف مرینت اونو ببری به اتاقت؟ -فکر خوبیه -تیکی خال ها روشن لیدی میره پیش کت -خب ببین من یه جایی می شناسم که می تونیم موقتی ببرمت اونجا ... وقتی فهمیدیم مشکل از چه قراره می برمت هر جایی که گفتی خونه خودت باشه ؟ -باشه ولی کجا ؟ -یه دختری هست که چند بار نجاتش دادی ، مرینت رو یادته ؟ اون گفت می تونیم بریم اونجا .... -م.مرینت؟ باشه ... فقط خودت اونجایی؟ -اره باید بفهمیم چجوری باید درستش کنیم -باشه (لیدی می فهمه صدای کت نوار آروم آروم داره ضعیف میشه) -کت نوار مطمئنی که حالت خوبه؟ من -اره فقط خیلی درد دارم ....و می ترسم که پیدات کنه ... اون با خودش همچین کاری کرد فکر کن اگه به تو برسه چه بلایی سرت میاد؟ -نترس ... اتفاقی نمی افته... هر دومون باید پنهان بشیم ... بیا باید بریم .... -باشه... لیدی باگ اونو آروم آروم می بره خونه خودش -صبر کن کت ... من دیگه باید برم .. مرینت رو ... کت؟ -خب مث اینکه خوابش برد /= -تیکی خال ها خاموش ...بیا این گربه هه رو ببریم بالا .. -مرینت.. حال اون به نظر خوب نمیاد ... و انگشترش...داره چشمک می زنه ... -خدایا من الان چی کار کنم؟ -ببرش بالا همین... می بردش بالا طبقه تراس .... (انگشتر چشمک می زنه و چشمک می زنه و...) -کت نوار ..... ادرینهههه؟ اینم از پارت ۴ ۴ بازنشر حداقل ۳۰۰ بازدید خوشتون اومد؟ کامنت بدین

همه توضیحات ...