گزیده ای از کارگاه آموزش کارگردانی سینما - استاد نادر طالب زاده - 1382

412 بازدید
بیشتر
میم . ب . مهاجر
میم . ب . مهاجر
ما، سینما و حاج نادر دانشجوی ترم دو و سه بودیم. ملول از دروس عمومی حوصله سربر. عطش یاد گرفتن داشتیم. شوق رفتن سر اصل مطلب! یاد ...
ما، سینما و حاج نادر دانشجوی ترم دو و سه بودیم. ملول از دروس عمومی حوصله سربر. عطش یاد گرفتن داشتیم. شوق رفتن سر اصل مطلب! یاد گرفتن سینما! تا رسیدن به فصل دروس تخصصی هنوز کلی زمان برای سوزاندن مانده بود! تازه معلوم نبود فصلش که رسید خیلی لقمه های دندان گیری هم گیرمان بیاید. خودمان دست به کار شدیم. خودجوش. یعنی همت چند نفر از بچه ها بود. بیشتر از همه امیرمهدی پوروزیری. رفتند سراغ حاج نادر. گفته بود وقت ندارم؛ غیر از مسئولیت های مختلفش، مشغول بشارت منجی هم بود. خلاصه دست رد به سینه بچه ها زده بود. وقت اذان که می شود، بچه ها همانجا در دفترش می ایستند به نماز جماعت. حاج نادر که می آید و می بیند، خوشش می آید. می پرسد: چند نفر مثل خودتان دارید؟ و کلاس خیلی زود تشکیل شد. *** حاج نادر شاگرد استفان شارف بود؛ مولف کتاب «عناصر سینما». سینما را در زادگاه سینما یادگرفته بود. به زبان مادری سینما. با به روزترین تجهیزات سینما. در آمریکا. روش تدریسش انتقال اطلاعات دایرةالمعارفی و جزوه بازی نبود! جلسات اول فیلم های شاهکار را روی پرده آنالیز می کرد. از نظر میزانسن، کمپوزیسیون، دکوپاژ، لنز، رنگ، نور و در یک کلام زیبایی شناسی. غلاف تمام فلزی کوبریک، جوخه الیور استون، لئون لوک بسون و.. وقتی از معجزه کوبریک در سکانس کشتن تک تیرانداز ویتنامی توسط سربازان آمریکایی حرف می زد که چطور تماشاگران داخل سالن سینما را بی که بدانند به قاتل تبدیل می کند و بعد توی گوششان می زند ما از کشف اعجاز بیانی سینما توی ابرها بودیم. اسم سکانس فینال لئون را گذاشته بود صحنه شهادت لئون. لذت می برد و شرح می داد. لذت می بردیم از لذت بردنش. اصلا درس نمی داد. مدام کشف و شهود می کرد. ما مات و مبهوت، شاهد کشف و شهود مدامش بودیم. مشق دادنش هم عجیب بود. می گفت بروید خانه و همین سکانس ها را از روی خودشان استوری بورد کنید. یک جور مهندسی معکوس. کادر را اینطوری فهمیدیم، تقطیع را، مونتاژ را. شش هفت جلسه غیر از آنالیز میزانسن ها مشقمان همین بود. استوری بوردینگ. بعد گفت یک فیلمنامه ساده بنویسید، دوربین بیاوریم برویم توی راهروهای دانشکده بسازیمش. خودش شد کارگردان و ما هم عواملش. من و سید خردمندان بازیگر جلو دوربینش بودیم. کیف می کردیم وقتی کارگردانیمان می کرد. راهروهای کارمندی دانشکده را که شلوغ کردیم، تحملش نکردند. کلاس هایش دورۀ دوم نداشت اما همان یک دورۀ غنیمتی شد سرمایه مان. هنوز که هنوز است داریم از همان سرچشمه تغذیه می کنیم. حرف من نیست، حرف بیشتر بچه های آن دورۀ رویایی است. اصلا خودم را می گویم. من شاگرد برخی اساتید و کارگردان های بزرگ سینمای ایران بوده ام. از هر کدامشان هم خیلی چیزها یاد گرفته ام. در این بیست سال هم تا دلتان بخواهد خوانده ام و دیده ام و تجربه کرده ام و یاد گرفته ام و حتی یاد داده ام. اما هنوز که هنوز است وقتی قرار است بروم سر صحنه و کارگردانی کنم، وقتی طبق معمول استرس های شب کنکوریم عود می کند، وقتی مثل همیشه شبیه بازیگری می شوم که قبل از هر اجرا روی صحنه تئاتر چشمۀ آدرنالینش فوران کرده، تنها سوختی که ناخودآگاه موتورم را راه می اندازد همان العلم فی الصغری است که حاج نادر کالنقش فی الحجرمان حک کرد! حالا چرا این ها را گفتم؟ چرا از این همه ویژگی منحصر به فرد حاج نادر که کم هم نبود و کم و بیش هم دیگران گفته اند، دست گذاشتم روی تخصص و تبحرش در فن سینما؟ شاید چون این وجهۀ حاج نادر پشت فعالیت های پرحجمش در رسانه و جبهه فرهنگی انقلاب مغفول ماند. حاج نادر از معدود افراد انقلابی بود که می توانست مثل دوستش آقا مرتضی، از «راه طی شده» حرف بزند! از معدود افراد انقلابی بود که اتمسفر هنری روشن فکری سینمایی را خودش زندگی کرده بود! نه از راه دور و آویزان ترجمه ها! بلکه بی واسطه در بطن مهد سینما! حاج نادر همان قاضی بود که جماعت آرتیست انتلکت سینه فیل نمی توانستند جلویش معلق بازی کنند و قسر در بروند! حتی نمی توانستند جلوی او با اصطلاحات و الفاظ تخصصی قمپز در کنند! دانشی که آن ها فارسینگلیسی تفت داده بودند، حاج نادر با لهجۀ امریکن خورده بود! حاج نادر اگر به حکم دغدغه، ضرورت و تکلیف، جبهۀ رسانۀ انقلاب را اولویت فعالیت خودش نمی کرد و فکوسش را فقط روی همان هنر سینما می گذاشت که هم خوب بلدش بود و هم خوب یادش می داد؛ چه بسا حالا کرسی های آکادمیک سینمای محض در ایران باید بابت فقدانش تا سال های سال روضه می خواندند. هرچند همین شاگردانی که طی این سال ها در سینمای داستانی تربیت کرد، اگر به دست مسئولین نالایق هدر نروند برای هفت پشت سینمای انقلاب کفایت می کنند اما تنها چیزی که برای این بچه ها به این سادگی ها جبران نمی شود فقدان عزیزی است که فقط استاد نبود.. پدر بود.. محمدباقر مفیدی کیا 1401/2/12

همه توضیحات ...