سریال حکیم اوغلو قسمت ۸۸
سریال حکیماوغلو قسمت 88 دوبله فارسی
آدرس کانال یوتیوب مشکیمدیا
https://www.youtube.com/c/MeshkiMedia
آدرس کانال مشکی کاناپه
https://www.youtube.com/c/MeshkiKanap...
آدرس کانال یوتیوب مشکی ترکی
https://www.youtube.com/c/MeshkiTurki
آدرس کانال یوتیوب مشکی ترکیدو
https://www.youtube.com/c/MeshkiTurkido
آدرس کانال مشکی ترکیسه
https://www.youtube.com/channel/UC_bp...
آدرس کانال مشکی ترکی4
https://www.youtube.com/c/MeshkiTurki...
آدرس کانال تلگرامی:
https://t.me/MeshkiGemTV
داستان قسمت آخر سریال حکیماوغلو. آتش و ایپک عروسی میکنند؟
https://youtu.be/FGVD7xRg-9o
داستان قسمت آخر سریال دکتر معجزهگر. علی و نازلی عروسی میکنند.
https://youtu.be/nmfEuNAJPyw
داستان قسمت آخر سریال عشق از نو. بچه فاتح و زینب زنده میماند؟
https://youtu.be/q3GItVplB94
آتش تمام شب را سعی می کند به سرد خانه برود تا بتواند از مغز مراد نمونه برداری کند اما ایپک نگهبان های سفت سختی جلوی در گذاشته که سد راه اتش بشوند.
اورهان وقتی می بیند که محمد علی به شدت درد می کشد، از پدر او، صالح می خواهد تا مادر محمد علی را هم برای ملاقات محمد علی بیاورند. صالح می گوید: «اما آقای دکتر شما وضعیت مادر محمد علی رو میدونین بیرون رفتن براش خوب نیست. » اما اورهان از او می خواهد تا در این فرصت باقی مانده این را از محمد علی دریغ نکند.
وقتی مادر محمد علی به دیدنش می آید، محمد علی با ذوق از پشت شیشه به صدای او گوش میدهد. مادرش او را به خاطر ندارد و می گوید: «بابا چیشده؟ بابا نگران نباش نوه ت محمد علی یه دکتره. اون خوبت میکنه. » محمد علی بی صدا اشک می ریزد.
آتش به زینب و امره می گوید که بیماری در محمد علی سریعتر پیش رفته و اضافه می کند: «ما اشتباه کردیم دنبال یه بیماری مشخص بودیم. بکید ببینم باید چیکار میکردیم؟ » و ناگهان با نگاه کردن به موش می گوید: «موش هیچیش نشد! دنبال همین باید بریم. »
ایپک به سمت محمد علی می رود تا حال او را بپرسد. محمد علی با عصبانیت رو به او می گوید: «حتی به خاطر بابای بیچاره من هم نظرت عوض نشد. ولی منم چون اومدی اینجا احساسی نمیشم و تورو نمیبخشم! » ایپک می گوید: «قوانین رک و واضح هستن محمد علی و مجازاتش سنگینه. » محمد علی با خشم بیشتری می گوید: «مجازاتش بیشتر از مرگ بود؟ ها؟ »
آتش به زینب و امره می گوید: «این بیماری هرچی که هست از طریق خون سرایت نمیکنه. و روی موش هم تاثیری نداشته. » امره می گوید: «بعضی از عفونت های باکتریایی رو موش ها تاثیر نمیذاره. »
محمدعلی تصمیمش را گرفته و به اتش می گوید که باید از مغزش نمونه برداری کنند. آتش می گوید: «نمیشه. ممکنه آسیب های جبران ناپذیری روی بدنت بذاره. »
وقتی آتش سراغ صالح می رود تا اگر محمد علی وارد کما شد، در مورد او تصمیماتش را بگوید، صالح می گوید: «من که چیزی نمیدونم. ترجیح میدم خودتون در موردش تصمیم بگیرین. »
از طرفی هم محمد علی در حالی که درد می کشد، به زینب می گوید:« الان میفهمم وقتی تو به بیمارها زیاد اهمیت میدادی، تو این شرایط، چقدر میتونست لطف بزرگی در حقشون باشه زینب. به خاطر همین میخوام وکیل پزشکیم باشی و در شرایط حساس تو به جای من تصمیم بگیری زینب. » بعد هم از او به خاطر این که مقاله اش را دزدید و امپولش را به او تزریق کرد، معذرت خواهی می کند. زینب که بغض کرده می گوید: «عذرخواهیتو قبول نمیکنم محمد علی. وقتی حالت خوب شد دوباره در موردش صحبت میکنیم. اما وکیل پزشکیت
همه توضیحات ...