غزل 22 - حافظ - چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
چو بشنوی سخنِ اهلِ دل مگو که خطاست، سخن شناس نهای جانِ من خطا این جاست، سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید، تبارک الله از این فتنهها که در سرِ ماست، در اندرونِ منِ خسته دل ندانم کیست، که من خموشم و او در فغان و در غوغاست، دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب! بنال هان که از این پرده کارِ ما به نواست!
همه توضیحات ...