حکایت خاراندن پشت شیر در تاریکی | مثنوی معنوی مولانا - دفتر دوم
160 بار بازدید -
9 ماه پیش
-
حکایت خاریدن روستایی به تاریکی
حکایت خاریدن روستایی به تاریکی شیر را به ظن آنکه گاو اوست
.
یکی از روستائیان گاو خود را در طویله به آخوری بست و رفت . شبانگاهان ، شیری دژم به طویله آمد و گاو را کُشت و خود در جای آن آرمید . آن روستایی بی خبر از همه جا ، شبانه آمد که به گاو خود سری بزند . طبق عادت همیشگی به نوازش و سودنِ گاو خود مشغول شد . به گمانِ آنکه این همان گاو است . شیر نیز با زبان حال با خود می گفت : اگر چادرِ سیاهِ شب بر پندارِ این روستایی سایه نمی افکند و می توانست مرا ببیند . یقیناََ از ترس ، جان می داد.
و اما ببینید و بشنوید ادامه حکایت را...
.
برش های کلیدی حکایت:
00:57 - شرح و تفسیر
01:04 - اشاره به حکایت زاهدی که بسیار میگریست
01:20 - دلیل گریستن بیشتر مردم از نگاه مولانا
01:31 - تقلید از گذشتگان خوب است یا بد؟
02:00 - برای رسیدن به حق و حقیقت چه باید کرد؟
04:23 - مرد روستایی نماد چه کسانی است؟
05:43 - اشاره به آیه 143 سوره اعراف
06:08 - پاسخ خداوند برای درخواست موسی مبنی بر آشکار ساختن خود (لن ترانی)
06:39 - چگونگی توبه موسی از پروردگار
.
اگر از تماشای ویدئو لذت بردید، لطفا لایک کنید و نظرتون رو ثبت کنید، حتی با یه استیکر.
9 ماه پیش
در تاریخ 1402/07/16 منتشر شده
است.
160
بـار بازدید شده