هژبرخوانی/هژبر سلطان محمد ابراهیم عالمی

iman n
iman n
اسدالله خان هوژبر سلطان باوند سردار دلاور به سال 1266 هجری شمسی در سواد کوه به دنیا آمد. او سومین و آخرین فرزند اسماعیل خان امیر ...
اسدالله خان هوژبر سلطان باوند سردار دلاور به سال 1266 هجری شمسی در سواد کوه به دنیا آمد. او سومین و آخرین فرزند اسماعیل خان امیر موید بود. پدرش در زمان محمد علی شاه درجه امیر تومانی رئیس قشون مازندران بود. از همان دوران کودکی در قشون پدر با تعلیمات نظامی آشنا شد. ابتدا لقب ایلخانی داشت. پیش از 1289 به شجاعت ها و رشادت هایش در مقابل نیروهای متجاوز روسیه لقب هوژبر سلطان گرفت. به فرمان وثوق الدوله نخست وزیر وقت ,‌ ظهیر الملک حاکم مازندران دست به خلع سلاح عمومی زد. هوژبر و دیگر پسران امیر موید از تحویل سلاح خودداری کردند و به مبارزات مسلحانه خود علیه قرار داد 1919 تا سقوط وثوق الدوله و لغو قرار داد ننگین ادامه دادند. زمانی که سعدالله خان نماینده میرزا کوچک خان به همراه جنگجویانش در بابل مستقر شد هوژبر با یک افسر روسی در پارک شهر بابل به سازماندهی تشکیلات پارتیزانی پرداخت. با ایجاد دولت مرکزی , امیر موید به مبارزاتش پایان داد و هوژبر با درجه سروانی در ارتش استر آباد (گرگان) به خدمت پرداخت . اما رضا شاه که از امیر موید و پسرانش بیمناک بود سران ارتش استر آباد را بر هژبر و سهم الممالک بر انگیخت . آنها به سرکردگی امیراکرم پهلونژاد ( پسرعموی رضا شاه ) , با نیرنگ بر دو برادر دست یافتند و بازوان آنها را بستند و در 18 خرداد 1303 هجری شمسی در کلاک کلباد (بین بهشهر و گرگان ) تیر باران کردند . به روایت مرحوم بهار یکی از موارد استیضاح رضا شاه توسط اقلیت مجلس به رهبری مرحوم مدرس , قتل بدون تقصیر و محکمه پسران امیر موید بود

آشنایی بیشتر با هژبر سلطان

خانواده اش نسب خود را از باو پسر شاپور،اسپهبد تبرستان،به كيوس برادر خسرو انوشيروان مي رساندند.نياكانش بر مازندران حكومت داشتند.پدرش حاكم سوادكوه و از دولتمردان بلند آوازه كشور بود

اسداللّه خان در سوادكوه برآمد.نخست لقب ايلخاني داشت. در1326ه.ق.پانوف بلغاري كه خود را به دسته پيرم خان بسته بود به بارفروش يورش آورد اما اسداللّه خان با دوتن از همراهان خود در برابر پانوف در ايستاد و بيشتر هواداران پانوف را از ميان برداشت و سرانجام گلوله خود را بر سينه وي نشاند و سركرده بلغاري زخم خورده گريخت.احتمالا قبل از1331ق لقب هژبر سلطان را گرفت.در تابستان همين سال با برادرش عباس خان سهم الممالك و گروهي ديگر به قاسم خان هژبر الدوله كه از هواداران مشروطه بود پيوست و به زاغ مرز رفت.اين گروه عسگرخان عظام الملك عبدالملكي را كه هوادار حكومت استبدادي بود از ميان برداشت.

هنگامي كه وثوق الدوله_1329خورشيدي-نخست وزير،اسماعيل خان امير مؤيد را به كرمانشاه تبعيد كرد و فرمان به خلع سلاح مردم سوادكوه داد وي و ديگر پسران امير مؤيد از تحويل سلاحها خودداري ورزيدند.در پي آن قزاقها به سوادكوه يورش آوردند.هژبر برابر قزاقها در ايستاد و با برادران و عمويش امير اشرف خان و هواداران خود به بند پي رفت(جنگ اول سوادكوه).

در نبردي كه رخ داد عباس خان سهم الممالك و عمويش اسير شدند.اما هژبر با برادر ديگرش سيف اللّه خان سرتيپ به جنگل زد.زمستان دشوار آن سال را در غار ورسك گذراندند.در بهار دولت مركزي شماري از مأمورين و بزرگان منطقه را نزد آنان فرستاد تا هژبر و سيف اللّه خان را به سازش فراخوانند،اما هژبر و سيف اللّه خان كه از نيرنگ دولتيان بيمناك بودند بر حملات خود افزودند و ژاندارمهايي را كه در پي آنان به سوادكوه آمده بودند خلع سلاح كرد.به دنبال آن ژاندارمري در شيرگاه پادگان خود را برپا ساخت.در 26خرداد 1299ظهير الملك، حاكم مازندران طي تلگرافي به وثوق الدوله خبر داده است كه كاپيتان ايليف انگليسي را به ملاقات اين دو فرستاده است تا وي ضمن بررسي روحيه اردوهاي ژاندارمها با پسران امير مؤيد به گفتگو پردازد.

اين ديدار در صنم حاجيكلا صورت گرفت،اما آن دو حاضر به تسليم اسلحه نشدند و بنا به گزارش ايليف:

((ميان افراد پسرهاي امير مؤيد جوانهاي تربيت شده بشكل قفقازي ديده مي شوند كه اغلب با خود يك نوع موشك دارند كه براي روشن كردن سنگرهاي طرف به كار مي رود.اسلحه آنها تمام فلزي و مكمل به موزر است.))

در اين مذاكره 4ساعته پس از بررسي رويدادهاي آدربايجان،گيلان و انزلي به اين نتيجه رسيدند كه اگر اموال و كليه مدارك و خالصه جاتي كه در دست باوندها بود بازگردانند،امير مؤيد را بيدرنگ به تهران فراخوانند،سهم الممالك آزاد شود و دو برادر نيز تامين يابند اسلحه خود را تحويل خواهند داد.ظهيرالملك اضافه كرد كه آنان مي خواهند با اين حيله امير مؤيد و سهم الممالك را آزاد كرده و به مازندران آورند.وي سپس به وضعيت بد روحيه نيروهاي ژاندارمري و وحشت آنان از پسران امير مؤيد اشاره كرد و سرانجام پيشنهاد نمود كه نيروهاي كمكي و توپ كوهستاني ارسال نمايند.اين ملاقات بايد حدود22خرداد1299 صورت گرفته باشد.آورده اند در نبردي كه پس از آن در گرفت هژبر و سيف الله خان سرتيپ زخم برداشتند و به بلندي هاي سوادكوه پناهيدند(رمضان1338 ق.)پس از آن گروههاي قزاق رو به سوادكوه آوردند،اما تا بركناري وثوق الدوله جنگ و گريز ادامه داشت.پس از آن مشيرالدوله ،پدر و برادر و عموي هژبر را از تبعيد و بند رهانيد و سهام الدوله را به ميانجيگري به مازندران فرستاد سرانجام دادگاهي به پا گرديد كه به تبرئه آنها راي داد.هژبر رسما به استخدام فوج سوادكوه در آمد و بنا شد كه كه براي تربيت افراد فوج در ساري بسر برد،اما چندان برنيامد كه ميان سوادكوهيان و ژاندارمها درگيري تازه اي رخ داد.هژبر و سهم الممالك از ساري گريختند و در راه ژاندارم نگهبان پل سياهرود را به ضرب گلوله از ميان برداشتند و از راه كوتنا به سوادكوه رفتند(1300 ش.)

همه توضیحات ...