کورش یغمایی و اخوان لنگرودی ...گل یخ

Persian Music
Persian Music
شاعر گل یخ آرام گرفت....خبر به همین سادگی بود و غربت به همین غم انگیزیِ اینکه حتی لحظه ی آخر هم هوای گیلان ریه هات رو سرشار نکنه ...
شاعر گل یخ آرام گرفت....خبر به همین سادگی بود و غربت به همین غم انگیزیِ اینکه حتی لحظه ی آخر هم هوای گیلان ریه هات رو سرشار نکنه و طراوت به مغزِ در جدال با خاموشی ات نبخشه! با دیدار با شاملو شناختمت و بعد با خوندن "خدا غم را آفرید نصرت را آفرید" که وام گرفته از این نوشته ی خدا شب را آفرید، غم را آفرید و من را آفریدِ نصرت بود برای من که همیشه عاشقِ تلخیِ این مردی که در غبار گم شد بودم حلاوتِ بی اندازه ای داشت...و این اندیشه که خیلی ها بودند که سرمایه های مادی و معنوی شون رو جور دیگه ای هزینه کردند و برام راهی که امثال اخوان ها رفتن جذابیت بیشتری داشت حتی اگر قدم های من از پسِ پرده ی اندیشه ی خامم جاری نشد هرگز...حالا تمام ترسی که در سالهای غربت داشتم که مبادا نفس هام جایی به شماره بیوفته که نباید و زندگی رو پای چیزهای نباید معامله کنم نفسگیر تر شده و اینکه تا کجای تاریخ اسارتِ انسان ها ادامه پیدا می کنه و آیا روزی این مرزهایِ شرم آگین از روی نقشه ی زمین پاک خواهد شد و آرزویِ آزادی برای همه ی انسان ها فرایِ هر باور و اندیشه ای معیارِ بهتری خواهد داشت؟ نمی دونم! و باز این واژه هایی که گاهی هجومشون رو تابِ سپر به دست شدن ندارم و تو این جدالِ بی مرگ تنها با بهتر که بگذریم ازشون گذر میکنم و با صائب زمزمه میکنم : وای بر خضر که زندانیِ عمر ابد است...

شبنم غنچه بیدار دلان چشم بدست
صیقل سینه روشن گهران دستِ ردست

خودنمایی چه بلاهای نمایان دارد
ایمن از زنگ بود آینه تا در نمدست

به دل پاک نظر کن نه به دستار سفید
سطحیان را نظر از بحر گوهر بر زبدست

پیش ازین خانه صیاد ز خاروخس بود
این زمان خرقه پشمین و کلاه نمدست

در دل هر که حسد نیست غم دوزخ نیست
تخم آن آتش جانسوز شرار حسدست

ما ازین هستی ده روزه به جان آمده ایم
وای بر خضر که زندانی عمر ابدست

مرگ را بیخبران دور ز خود می دانند
چار دیوار جسد در نظر من لحدست

نیست در عالم ایجاد به جز تیغ زبان
بیگناهی که سزاوار به حبس ابدست

نیست در چشمه خورشید غباری صائب
چشم کوته نظران پرده نشین رمدست

...
گل یخ

غم میون دو تا چشمون قشنگت لونه کرده
شب تو موهای سیاهت خونه کرده
دوتا چشمون سیاهت مثل شبهای منه
سیاهی های دو چشمت مثل غم های منه
وقتی بغض از مژه هام پایین میاد بارون میشه
سیل غمها آبادیمو ویرونه کرده
وقتی با من میمونی تنهاییمو باد می بره
دوتا چشمام بارون شبونه کرده
بهار از دستهای من پر زدو رفت
گل یخ توی دلم جوونه کرده
تو اتاقم دارم از تنهایی آتیش میگیرم
دل شکوفه تو این زمونه کرده
چی بخونم جوونیم رفته صدام رفته دیگه
گل یخ توی دلم جوونه کرده

همه توضیحات ...