مصاحبه محمد صادقی با بیبیسی فارسی، ذهنیت مردمستیز فرناز قاضیزاده را لو داد؟
بازیگر مرد زن نما است یا کسی که مشکل عقلی دارد؟ او با بیبیسی فارسی، فرناز قاضیزاده گفتگو کرده و اعلام کرده در پاریس است و از ایران رفته است.
او میگوید احساس میکرده که اتفاق بازداشت او باید ثبت میشد. چون باور داشته چنین رفتاری کاملا غیرقانونی و غیرانسانی است و باید دیده بشود این قضیه. برایم چیز دیگری مهم نبود و فقط نیت من ثبت کردن ماجرا بوده. میگوید همه رفتند در اتاق خوابم که دوربین من آنها را نبیند و با تلفن به من زنگ میزدند من بلاک میکردم و میآمدم لایو.
او درباره دوره بازداشت خود میگوید که واکنشها در رسانهها این بود که او مرد زنپوشی است که بازداشت شده و روی ظاهرش خبررسانی میکردد به خاطر این است که هدفی مثل تحقیر را دنبال میکردهاند. او میگوید تعریف جنسیتی دقیقی از خود به لحاظ روانی ندارد از نظر جنسیتی که مشخص است یک مرد است اما از نظر روانی، جاهایی دوست دارم احساس زنانهام را بروز بدهم و جاهایی هم برعکس و جاهایی هم متفاوت است.
باید بگویم که باید آدمها آزاد باشند که از اندامهای جنسیت خودشان آن طور که میخواهند استفاده کنند.
او میگوید حرفهایی که میزند و کارهایی که میکند مربوط به اقلیتهاست چون همیشه اکثریت به خاطر جمعیت بیشتری که دارد مشروعیت است اما دلیلی نمیشود که اقلیتها، هر اقلیتی نمیتوانند راحت زندگی کنند و آنها باید خودشانر ا با اکثریت وفق بدهند. باید برای زندگی مسالمتآمز میان آنها تلاش کرد.
فرناز قاضی زاده ربطش میدهد به برلین و اینکه مشکل مخالفانش مخالفت با اقلیتها و بروز و ظهور آنها بوده است.
محمد صادقی میگوید نه این طور نیست و راه درازی نیست برای پذیرش آنها. خانواده خودش میگوید که ۷ ساله بوده پدرش فوت کرده اما مادرم از زندگی من و خواستههای من از زندگیام حمایت میکرد. جاهایی مجبورم میکرد که خودم برایشان بجنگم که ممنونم از او. سخت میگذشت ولی به من کمک میکرد. خودش آدم مذهبیای است اما میتوانست درک کند که عقاید متفاوتی میتوانم داشته باشم.
فرناز قاضیزاده میگوید وقتی رفتی زندان و بخشی از ایران که خیلی مشکل خاصی میتواند با جامعه الجیبیتیکیو داشته باشد آنجاست!
محمد صادقی میگوید که من بازیگرم. برای یک بازیگر نشستن در شخصیتی که دوست دارد به مدت یک ماه در یک جا با آن شخصیت زندگی کند فکر نمیکنم کار سختی باشد برایش شیرین هم هست. من زندگیاش کردم و از آدمهایی که آنجا زندگی کردم با آنها راضیام خیلی. برای اینکه احساس میکنم آدمها در سیستم جرایم شکل میگیرد و فرایندی سخت و بد اتفاق افتاده آدمهایی هستند که میتوانستند آدمهای خوبی باشند.
در بخشی بودم که بخش سیاسی هم نبوده و در زمینه جرائم سنگین بودم و بعد در قرنطینه بودم. رفتارها اصولا این شکلی بود که دوستم داشتند آدمها و به من احترام میگذاشتند. میشناختند. خانوادههایشان زنگ میزدند و من با آنها باید صحبت میکردم. تجربه بدی نبود برای خودم. ولی نباید همچین تجربیاتی را میداشتم. ما خیلی مدام به محدودیتهایمان مجبور میشویم که فکر کنیم چون از اول نبوده و بعد پیش آمده.
او درباره خروجش از ایران میگوید که حس میکنم که ایران هستم همش هنوز. هنوز آن قدری فاصله نگرفتهام شاید دو سه ماه ولی خیلی دلم میخواهد دوباره یک روزی برگردم و ببینم همه چیز فرق کرده است.
میگوید مهمترین مساله مردم ایران گذر از یک سیستم حکومتی اشتباه و غلط است که مردم نمیخواهند ولی برای همهجای دنیا سود دارد.
میگوید آدمها در شرایط حاضر میتوانند بیشتر خودشان را زندگی کنند. تعاریف انسانی تغییر یافته که شما اگر حمایت نکنید از یک خانم که دارد با حجاب اختیاری زندگی میکند در مقابل اتفاق ناگواری که رخ میدهد شما آدم بده هستید. مجری میپرسد یعنی این در جامعه ایران جا افتاده؟ محمد صادقی میگوید بله. درگیر ترسهایی هستیم که هنوز باید از آنها رد شویم.
باز هم مجری میپرسد نگران نیستید که تغییراتی صورت بگیرد که حقوق اقلیتها در آن رعایت نشود؟ بعضی از مخالفان سیستم حاضر هم با حقوق اقلیتها موافق نیستند.
پاسخ او این است که بهرحال الان دیگر به رسمیت شناخته شدهاند و دارند میشوند و حقوق برابری با استریتها دارند و زندگی میکنند. فکر نمیکنم بشود اینها را جایی نگهش داشت. قانون تا جایی میتواند آدمها را در یک چارچوبی نگهدارد از آن به بعد سعی میکند سرکوبشان بکند برای آن چارچوب و تهران دیگر مثل ۵ سال پیش نیست الان آدمها بدون روسری میآیند بیرون با تمام ترسها و مشکلات در حال جنگ هستند و آنها هم میفهمند.
محمد صادقی میگوید برای ایران، مردم در فردا با مسائل سختتری روبرو میشوند و رفتار ما مردم با آن خیلی مهم و تاثیرگذار است. برای خودم فکر میکنم که باید یک زندگی سخت و جدیدی را شروع کنم که میتواند بعد از آن شیرینیهای جالبی داشته باشد که دوست دارم به آن برسم.
او میگوید احساس میکرده که اتفاق بازداشت او باید ثبت میشد. چون باور داشته چنین رفتاری کاملا غیرقانونی و غیرانسانی است و باید دیده بشود این قضیه. برایم چیز دیگری مهم نبود و فقط نیت من ثبت کردن ماجرا بوده. میگوید همه رفتند در اتاق خوابم که دوربین من آنها را نبیند و با تلفن به من زنگ میزدند من بلاک میکردم و میآمدم لایو.
او درباره دوره بازداشت خود میگوید که واکنشها در رسانهها این بود که او مرد زنپوشی است که بازداشت شده و روی ظاهرش خبررسانی میکردد به خاطر این است که هدفی مثل تحقیر را دنبال میکردهاند. او میگوید تعریف جنسیتی دقیقی از خود به لحاظ روانی ندارد از نظر جنسیتی که مشخص است یک مرد است اما از نظر روانی، جاهایی دوست دارم احساس زنانهام را بروز بدهم و جاهایی هم برعکس و جاهایی هم متفاوت است.
باید بگویم که باید آدمها آزاد باشند که از اندامهای جنسیت خودشان آن طور که میخواهند استفاده کنند.
او میگوید حرفهایی که میزند و کارهایی که میکند مربوط به اقلیتهاست چون همیشه اکثریت به خاطر جمعیت بیشتری که دارد مشروعیت است اما دلیلی نمیشود که اقلیتها، هر اقلیتی نمیتوانند راحت زندگی کنند و آنها باید خودشانر ا با اکثریت وفق بدهند. باید برای زندگی مسالمتآمز میان آنها تلاش کرد.
فرناز قاضی زاده ربطش میدهد به برلین و اینکه مشکل مخالفانش مخالفت با اقلیتها و بروز و ظهور آنها بوده است.
محمد صادقی میگوید نه این طور نیست و راه درازی نیست برای پذیرش آنها. خانواده خودش میگوید که ۷ ساله بوده پدرش فوت کرده اما مادرم از زندگی من و خواستههای من از زندگیام حمایت میکرد. جاهایی مجبورم میکرد که خودم برایشان بجنگم که ممنونم از او. سخت میگذشت ولی به من کمک میکرد. خودش آدم مذهبیای است اما میتوانست درک کند که عقاید متفاوتی میتوانم داشته باشم.
فرناز قاضیزاده میگوید وقتی رفتی زندان و بخشی از ایران که خیلی مشکل خاصی میتواند با جامعه الجیبیتیکیو داشته باشد آنجاست!
محمد صادقی میگوید که من بازیگرم. برای یک بازیگر نشستن در شخصیتی که دوست دارد به مدت یک ماه در یک جا با آن شخصیت زندگی کند فکر نمیکنم کار سختی باشد برایش شیرین هم هست. من زندگیاش کردم و از آدمهایی که آنجا زندگی کردم با آنها راضیام خیلی. برای اینکه احساس میکنم آدمها در سیستم جرایم شکل میگیرد و فرایندی سخت و بد اتفاق افتاده آدمهایی هستند که میتوانستند آدمهای خوبی باشند.
در بخشی بودم که بخش سیاسی هم نبوده و در زمینه جرائم سنگین بودم و بعد در قرنطینه بودم. رفتارها اصولا این شکلی بود که دوستم داشتند آدمها و به من احترام میگذاشتند. میشناختند. خانوادههایشان زنگ میزدند و من با آنها باید صحبت میکردم. تجربه بدی نبود برای خودم. ولی نباید همچین تجربیاتی را میداشتم. ما خیلی مدام به محدودیتهایمان مجبور میشویم که فکر کنیم چون از اول نبوده و بعد پیش آمده.
او درباره خروجش از ایران میگوید که حس میکنم که ایران هستم همش هنوز. هنوز آن قدری فاصله نگرفتهام شاید دو سه ماه ولی خیلی دلم میخواهد دوباره یک روزی برگردم و ببینم همه چیز فرق کرده است.
میگوید مهمترین مساله مردم ایران گذر از یک سیستم حکومتی اشتباه و غلط است که مردم نمیخواهند ولی برای همهجای دنیا سود دارد.
میگوید آدمها در شرایط حاضر میتوانند بیشتر خودشان را زندگی کنند. تعاریف انسانی تغییر یافته که شما اگر حمایت نکنید از یک خانم که دارد با حجاب اختیاری زندگی میکند در مقابل اتفاق ناگواری که رخ میدهد شما آدم بده هستید. مجری میپرسد یعنی این در جامعه ایران جا افتاده؟ محمد صادقی میگوید بله. درگیر ترسهایی هستیم که هنوز باید از آنها رد شویم.
باز هم مجری میپرسد نگران نیستید که تغییراتی صورت بگیرد که حقوق اقلیتها در آن رعایت نشود؟ بعضی از مخالفان سیستم حاضر هم با حقوق اقلیتها موافق نیستند.
پاسخ او این است که بهرحال الان دیگر به رسمیت شناخته شدهاند و دارند میشوند و حقوق برابری با استریتها دارند و زندگی میکنند. فکر نمیکنم بشود اینها را جایی نگهش داشت. قانون تا جایی میتواند آدمها را در یک چارچوبی نگهدارد از آن به بعد سعی میکند سرکوبشان بکند برای آن چارچوب و تهران دیگر مثل ۵ سال پیش نیست الان آدمها بدون روسری میآیند بیرون با تمام ترسها و مشکلات در حال جنگ هستند و آنها هم میفهمند.
محمد صادقی میگوید برای ایران، مردم در فردا با مسائل سختتری روبرو میشوند و رفتار ما مردم با آن خیلی مهم و تاثیرگذار است. برای خودم فکر میکنم که باید یک زندگی سخت و جدیدی را شروع کنم که میتواند بعد از آن شیرینیهای جالبی داشته باشد که دوست دارم به آن برسم.
همه توضیحات ...