علامه طباطبایی | یک پارچه حیا ! | علامه طهرانی | آیین رستگاری

مکتب ‌وحی | Maktabevahyorg
مکتب ‌وحی | Maktabevahyorg
💎مجسمه شرم و یک پارچه حیا !حضرت علامه سید محمد حسین طباطبایی✍️ حضرت علامه طهرانی قدّس‌الله‌سرّه📚 کتاب آیین رستگاری ...
💎مجسمه شرم و یک پارچه حیا !
حضرت علامه سید محمد حسین طباطبایی
✍️ حضرت علامه طهرانی قدّس‌الله‌سرّه
📚 کتاب آیین رستگاری‌، جلسۀ ۴، صفحه ۱۲۵؛ کتاب مهر تابان، ص ٨۱
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جهت مطالعه و دانلود متن کتاب به لینک زیر مراجعه فرمایید:
https://maktabevahy.org/Document/Book...
.........................................................................................................
🔻فایل ویدئوی این پست را می‌توانید از کانال تلگرام «نگارخانه مکتب وحی» دریافت نمایید:
https://t.m/maktabevahyorg_gallery
.........................................................................................................
==========  ما را در کانال های دیگر رسانه های اجتماعی دنبال کنید ===========
سایت مکتب وحی: https://www.mvahy.org
تلگرام: https://mvahy.org/telegram
اینستاگرام: Instagram: maktabevahy..
فیسبوک: Facebook: maktabevahyorg1
ساوند کلود:  SoundCloud: maktabevahyorg..
یوتیوب: https://www.seevid.ir/fa/result?ytch=UCCxt...
آپارات: https://www.aparat.com/maktabevahyorg
.........................................................................................................
علاّمه طباطبائی استادمان بود، ایشان موجودی بود که مجسّمۀ شرم بود، یک صورتِ افتاده، عین یک معصوم، یکپارچه حیاء، من هر وقت می‌خواهم مثال بزنم که اگر انسان می‌خواهد ائمّه را بشناسد و بفهمد مقام امام چه بود، باید به امثال علامه طباطبایی  نگاه کند که آیاتند، آن‌وقت معلوم می‌شود که مقامشان چه هست. علاّمه طباطبائی یک رجل حیّی بود.از قریب چهل سال پیش تا بحال دیده نشد كه ایشان در مجلس به متّكا و بالش تكیه زنند، بلكه پیوسته در مقابل واردین، مؤدّب، قدرى جلوتر از دیوار مى‌نشستند؛ و زیر دست میهمانِ وارد. از همان زمان طلبگى ما در قم، كه من زیاد بمنزلشان مى‌رفتم، هیچگاه نشد كه بگذارند ما با ایشان به جماعت نماز بخوانیم. و این غصّه در دل ما مانده بود كه ما جماعت ایشان را ادراك نكرده‌ایم؛ تا در ماه شعبان امسال‌ كه علامه طباطبایی بمشهد مشرّف شدند و در منزل ما وارد شدند،  موقع نماز مغرب شد. من سجّاده براى ایشان و یكى از همراهان كه پرستار و مراقب ایشان بود پهن كردم و از اطاق خارج شدم كه خودشان به نماز مشغول شوند، و سپس من داخل اطاق شوم و بجماعتِ اقامه شده اقتدا كنم؛ چون مى‌دانستم كه اگر در اطاق باشم ایشان حاضر براى امامت نخواهند شد. قریب یك رُبع ساعت از مغرب گذشت. صدائى آمد، و آن رفیق همراه مرا صدا زد، چون آمدم گفت: ایشان همینطور نشسته منتظر شما هستند كه نماز بخوانند. من خرمت علامه طباطبائی عرض كردم: من اقتدا مى‌كنم! گفتند: ما مُقتدى هستیم! عرض كردم: استدعا میكنم بفرمائید نماز خودتان را بخوانید! فرمودند: ما این استدعا را داریم. عرض كردم: چهل سال است از شما تقاضا نموده‌ام كه یك نماز با شما بخوانم تا بحال نشده است؛ قبول بفرمائید! با تبسّم ملیحى فرمودند: یك سال هم روى آن چهل سال. و حقّاً من در خود توان آن نمى‌دیدم كه بر ایشان مقدّم شده و نماز بخوانم، و ایشان بمن اقتدا كنند؛ و حالِ شرم و خجالت شدیدى بمن رخ داده بود. بالاخره دیدم ایشان بر جاى خود محكم نشسته و به هیچوجه من الوجوه تنازل نمى‌كنند؛ من هم دیدم بعد از احضار ایشان صحیح نیست خلاف كنم، و به اطاق دیگر بروم و فُرادى نماز بخوانم. عرض كردم: من بنده و مطیع شما هستم؛ اگر امر بفرمائید اطاعت مى‌كنم! فرمودند: امر كه چه عرض كنم! امّا استدعاى ما این است! من برخاستم و نماز مغرب را بجاى آوردم، و ایشان اقتدا كردند. و بعد از چهل سال علاوه بر آنكه نتوانستیم یك نماز به ایشان اقتدا كنیم امشب نیز در چنین دامى افتادیم. خدا میداند آن وضع چهره و آن حال حیا و خجلتى كه در سیماى ایشان توأم با تقاضا مشهود بود، نسیمِ لطیف را شرمنده مى‌ساخت، و شدّت و قدرتش جماد و سنگ را ذوب مى‌كرد.
.........................................................................................................
#علامه_طباطبایی  #علامه_طهرانی   #تواضع #حیا #ادب

همه توضیحات ...