هملت؛ نویسنده: محمد چرم شیر . کارگردان: رضا گوران | تئاتر ایران
هملت نویسنده: محمد چرم شیر . کارگردان: رضا گوران | تئاتر ایران
هَملِت؛ نمایشنامهای تراژدی اثر ویلیام شکسپیر است که در سال ۱۶۰۲ نوشته شده و یکی از مشهورترین نمایشنامههای تاریخ ادبیات جهان بهشمار میآید. این نمایش بلندترین اثر شکسپیر است
نگاه فلسفی
هملت در پی رام ساختن طبع وحشی انسان است؛ اما در عملی ساختن این هدف دچار تردید و وسوسه میگردد. از تردید و دودلی دچار افسردگی (سودازدگی) میشود. «بودن یا نبودن» پرسش بزرگ هملت است. احتجاج هملت شکسپیر بر سر دوراهی انتخاب؛ یا مبارزه علیه امواج دریای فتنه و ریا و ایستادگی در برابر شرارت و پلیدی است و سزاوار صفت انسان بودن یا تسلیم خواریِ بخت شدن و بزرگوارانه تقدیر محتوم را پذیرفتن و آنگاه در حضیض روزمرگی، عمر دوروزه را با ذلت گذراندن را شکسپیر در نمایشنامه اینگونه بیان میکند
تحلیل نمایش
در نوشتههای شکسپیر طبیعت انسان همچون طبیعت سرکش سرشار از چیستانها و شگفتی هاست. خون خواهی پدر یکی از «طبیعیترین» خصایص انسانی است که خط اصلی این نمایشنامه را ترسیم میکند.
بخش بزرگی از نمایشنامه شرح تردید اجتناب ناپذیر هملت به انتقام است. انتقام تم اصلی نمایشنامه است. اما طبع بشری اصولاً چندگانه و پیچیدهتر از آن است که به سادگی به ماشین قتل تبدیل شود
تحلیلهای مدرن : شخصیت فورتینبراس در مرکز توجه قرار دارد. در تفسیرهای ساختارگرا، هملت نمایشی است از موقعیتهای تمثیلی، سیستمی از آیینهها که موضوعی واحد در هر یک از آنها انعکاسی تراژیک، دردناک، طنزآمیز یا گروتسک وار دارد: سه پسر که هرکدام یکی پس از دیگری پدران خود را از دست دادهاند، یا مثلاً دیوانگی هملت و اوفیلیا
تفسیرهای تاریخی: هملت نمایشی دربارهٔ قدرت و وراثت است. در نمونه اول فورتینبراس خود دگرگون شده و واسطهای برای هملت است و در تعبیر دوم فورتینبراس وارثی برای تاج و تخت دانمارک است. او کسی است که زنجیره جنایت و انتقام را قطع میکند و نظم را به قلمرو پادشاهی دانمارک بازمیگرداند. این نظم را میتوان به مثابه بازگشت قانون اخلاقی فهمید یا به مثابه اخلاق جدید در اروپا
پایان نمایش: را دو گونه تفسیر کردهاند. اگر کسی بخواهد تضادهای اخلاقی هملت را در زمینهای تاریخی – خواه رنسانس، خواه مدرن بررسی کند، نمیتواند از نقش قاطعانه فورتینبراس چشم پوشی کند
مشکل در طرح نمایش این است که فورتینبراس تنها طرحی کلی است. او فقط دو بار بر صحنه ظاهر میشود: اولین بار در پرده چهارم وقتی که او و سپاهش در راه لهستان هستند و بار دوم هنگامی که پس از کشتاری فجیع و فراگیر میآید تا بر تخت نشیند. اما در طول نمایش بارها به فورتینبراس جوان اشاره میشود. پدرش در دوئلی با پدر هملت کشته شدهاست. پدران تمامی جوانان نمایش - هملت، لیرتیز و اوفیلیا - کشته شدهاند. تماشاگر در یافتن ردپایی از گذشته فورتینبراس گیج میشود. از قطعات آغازین نمایش اینطور میفهمیم که او درصدد جنگ با دانمارک است، سپس او با لهستانیها برسر یک تکه زمین بیمقدار میجنگد و عاقبت در کاخ السینور ظاهر میشود. اوست که آخرین کلمات این نمایش خشونت بار را بر زبان میآورد
این شاهزاده جوان نروژی کیست
نمیدانیم
شکسپیر به ما نمیگوید او نماینده چیست؛ تقدیر کور، پوچی جهان یا پیروزی عدالت
محققان شکسپیرشناس در توجیه هر سه تفسیر کوشیدهاند - این کارگردان است که باید تصمیم بگیرد شکسپیر تنها نام او را به ما گفتهاست. اما این اسم نیز معنادار و دلالتگر است
فورتینبراس یعنی مرد قوی دست، مرد جوان و نیرومند. او میآید و میگوید
این اجساد را بردارید، هملت جوان خوبی بود، اما او مردهاست. اکنون من پادشاه شما هستم. کنون به یاد میآورم که بر این تاج و تخت حقی دارم
نمایشی بزرگ به پایان آمدهاست. انسانهایی به جنگ برخاستند، توطئهها کردند و یکدیگر را کشتند. به خاطر عشق دست به جنایت زدند چنانکه به خاطر عشق دیوانه نیز گشتند. سخنانی شگفت دربارهٔ زندگی، مرگ و سرنوشت بشر بر زبان راندند. برای یکدیگر دام نهادند و خود در آن دام افتادند. از قدرت خویش دفاع و علیه قدرت شورش کردند. آنها میخواستند جهانی بهتر بسازند یا شاید هم تنها میخواستند خود را نجات دهند. هریک از آنان به خاطر چیزی به پا خاستند. حتی جنایات شان عظمتی قطعی داشت. آن گاه جوانی نیرومند از راه میرسد و با لبخندی ملیح میگوید: این اجساد را بردارید، اکنون من پادشاه شما هستم
#صابر_ابر
#آتیلا_پسیانی
#هملت
#بهناز_جعفری
#فیلم_تئاتر
#hamlet
هَملِت؛ نمایشنامهای تراژدی اثر ویلیام شکسپیر است که در سال ۱۶۰۲ نوشته شده و یکی از مشهورترین نمایشنامههای تاریخ ادبیات جهان بهشمار میآید. این نمایش بلندترین اثر شکسپیر است
نگاه فلسفی
هملت در پی رام ساختن طبع وحشی انسان است؛ اما در عملی ساختن این هدف دچار تردید و وسوسه میگردد. از تردید و دودلی دچار افسردگی (سودازدگی) میشود. «بودن یا نبودن» پرسش بزرگ هملت است. احتجاج هملت شکسپیر بر سر دوراهی انتخاب؛ یا مبارزه علیه امواج دریای فتنه و ریا و ایستادگی در برابر شرارت و پلیدی است و سزاوار صفت انسان بودن یا تسلیم خواریِ بخت شدن و بزرگوارانه تقدیر محتوم را پذیرفتن و آنگاه در حضیض روزمرگی، عمر دوروزه را با ذلت گذراندن را شکسپیر در نمایشنامه اینگونه بیان میکند
تحلیل نمایش
در نوشتههای شکسپیر طبیعت انسان همچون طبیعت سرکش سرشار از چیستانها و شگفتی هاست. خون خواهی پدر یکی از «طبیعیترین» خصایص انسانی است که خط اصلی این نمایشنامه را ترسیم میکند.
بخش بزرگی از نمایشنامه شرح تردید اجتناب ناپذیر هملت به انتقام است. انتقام تم اصلی نمایشنامه است. اما طبع بشری اصولاً چندگانه و پیچیدهتر از آن است که به سادگی به ماشین قتل تبدیل شود
تحلیلهای مدرن : شخصیت فورتینبراس در مرکز توجه قرار دارد. در تفسیرهای ساختارگرا، هملت نمایشی است از موقعیتهای تمثیلی، سیستمی از آیینهها که موضوعی واحد در هر یک از آنها انعکاسی تراژیک، دردناک، طنزآمیز یا گروتسک وار دارد: سه پسر که هرکدام یکی پس از دیگری پدران خود را از دست دادهاند، یا مثلاً دیوانگی هملت و اوفیلیا
تفسیرهای تاریخی: هملت نمایشی دربارهٔ قدرت و وراثت است. در نمونه اول فورتینبراس خود دگرگون شده و واسطهای برای هملت است و در تعبیر دوم فورتینبراس وارثی برای تاج و تخت دانمارک است. او کسی است که زنجیره جنایت و انتقام را قطع میکند و نظم را به قلمرو پادشاهی دانمارک بازمیگرداند. این نظم را میتوان به مثابه بازگشت قانون اخلاقی فهمید یا به مثابه اخلاق جدید در اروپا
پایان نمایش: را دو گونه تفسیر کردهاند. اگر کسی بخواهد تضادهای اخلاقی هملت را در زمینهای تاریخی – خواه رنسانس، خواه مدرن بررسی کند، نمیتواند از نقش قاطعانه فورتینبراس چشم پوشی کند
مشکل در طرح نمایش این است که فورتینبراس تنها طرحی کلی است. او فقط دو بار بر صحنه ظاهر میشود: اولین بار در پرده چهارم وقتی که او و سپاهش در راه لهستان هستند و بار دوم هنگامی که پس از کشتاری فجیع و فراگیر میآید تا بر تخت نشیند. اما در طول نمایش بارها به فورتینبراس جوان اشاره میشود. پدرش در دوئلی با پدر هملت کشته شدهاست. پدران تمامی جوانان نمایش - هملت، لیرتیز و اوفیلیا - کشته شدهاند. تماشاگر در یافتن ردپایی از گذشته فورتینبراس گیج میشود. از قطعات آغازین نمایش اینطور میفهمیم که او درصدد جنگ با دانمارک است، سپس او با لهستانیها برسر یک تکه زمین بیمقدار میجنگد و عاقبت در کاخ السینور ظاهر میشود. اوست که آخرین کلمات این نمایش خشونت بار را بر زبان میآورد
این شاهزاده جوان نروژی کیست
نمیدانیم
شکسپیر به ما نمیگوید او نماینده چیست؛ تقدیر کور، پوچی جهان یا پیروزی عدالت
محققان شکسپیرشناس در توجیه هر سه تفسیر کوشیدهاند - این کارگردان است که باید تصمیم بگیرد شکسپیر تنها نام او را به ما گفتهاست. اما این اسم نیز معنادار و دلالتگر است
فورتینبراس یعنی مرد قوی دست، مرد جوان و نیرومند. او میآید و میگوید
این اجساد را بردارید، هملت جوان خوبی بود، اما او مردهاست. اکنون من پادشاه شما هستم. کنون به یاد میآورم که بر این تاج و تخت حقی دارم
نمایشی بزرگ به پایان آمدهاست. انسانهایی به جنگ برخاستند، توطئهها کردند و یکدیگر را کشتند. به خاطر عشق دست به جنایت زدند چنانکه به خاطر عشق دیوانه نیز گشتند. سخنانی شگفت دربارهٔ زندگی، مرگ و سرنوشت بشر بر زبان راندند. برای یکدیگر دام نهادند و خود در آن دام افتادند. از قدرت خویش دفاع و علیه قدرت شورش کردند. آنها میخواستند جهانی بهتر بسازند یا شاید هم تنها میخواستند خود را نجات دهند. هریک از آنان به خاطر چیزی به پا خاستند. حتی جنایات شان عظمتی قطعی داشت. آن گاه جوانی نیرومند از راه میرسد و با لبخندی ملیح میگوید: این اجساد را بردارید، اکنون من پادشاه شما هستم
#صابر_ابر
#آتیلا_پسیانی
#هملت
#بهناز_جعفری
#فیلم_تئاتر
#hamlet
همه توضیحات ...