قتل وحشیانه پسر ۱۷ ساله! زنم با یه پسر توی خونه بودن ... | پرونده جنایی ایرانی

JenayiGRAM
JenayiGRAM
قتل وحشیانه پسر ۱۷ ساله! زنم با یه پسر توی خونه بودن ... | پرونده جنایی ایرانیروزه ۱۸ تیرماهه ساله ۹۶ بود که کار ...
قتل وحشیانه پسر ۱۷ ساله! زنم با یه پسر توی خونه بودن ... | پرونده جنایی ایرانی



روزه ۱۸ تیرماهه ساله ۹۶ بود که کارکنایه یکی از بیمارستانایه مرکزیه تهران با پلیس تماس گرفتنو مرگه یه پسره ۱۷ ساله رو به مامورایه پلیس گزارش کردن


با اعلامه این خبر به سرعت مامورایه پلیس و به همراهه بازپرسه جنایی خودشونو به به بیمارستانه مورده نظر رسوندنو تحقیقات شروع شد


بازپرسه پرونده خیلی سریع به سراغه کادره درمانه این بیمارستان رفتو ازشون خواست گزارشه اولیه رو بهش بدن

کارکنایه این بیمارستان میگفتن
حدوده ۲ ساعته پیش
حسنه ۱۷ ساله در حالی توسطه خونوادش به بیمارستان منتقل شد که به شدت خونریزی داشت

زخمه عمیقی روی پشته این پسر بودو هنوز چاقویی که بهش خورده بود هنوز تویه بدنش بود

سریع این پسر به اتاقه عمل منتقل شد و تحته عمله جراحی قرار گرفت
ولی به خاطره اینکه چاقو از پشت به بخشی از قلبش خورده بود
کاری از دسته پزشکام بر نیومدو این پسره جونه خودشو از دست داد



بعده این گفته هایه پزشکایه بیمارستان
بازپرس به سراغه پدرو مادره حسن رفتو تحقیقات ازونام شروع شد


پدرو مادره حسن میگفتن
چن ساعت پیش بو که حسن
سراسیمه برگشت خونه
رنگ تویه صورتش نبود
وقتی ازش پرسیدیم چیشده
گفت برایه تعمیره کامپیوتره یکی از همسایه ها رفته بودم خونشون
ولی یهو شوهرش اومد خونه

شوهرش شروع کرد بهم بی احترامی کردن منم سریع ازونجا فرار کردمو اومدم خونه

هنوز چن دیقه ای از اومدنش نگذشته بود که یهو تلفنش زنگ خوردو از خونه رفت بیرون

منو شوهرم درس نفهمیدیم چیشدو کجا رفت
فقط گفت چن دیقه دیگه میام

یه ربی گذشتو هیچ خبری نشد

برایه همین با همسرم لباس پوشیدیمو از خونه اومدیم بیرون

وقتی از خونه اومدیم بیرون
دیدیم از چنتا خونه اونورتر
صدایه جیغایه دلخراشه یه زن میاد

ناخداگاه رفتیم به اون سمت

تا به خودمون اومدیم دیدیم یه مرد
حسنو در حالی که به شدت خونریزی داره و یه چاقوام به پشتش خورده داره سواره ماشین میکنه

دویدیم سمتشو باهاش درگیر شدیم
حسنو ازش گرفتیم

سریعم زنگ زدیم اورژانس
حسن خیلی به سختی میتونست نفس بکشه

چن دیقه بعدم نیروهایه اورژانس رسیدنو حسنو با خودشون بردن بیمارستان


حسن سریع به اتاقه عمل منتقل شد
ولی هنوز چن دیقه ای از شروعه عملش نگذشته بود که خبره فوتشو به ما دادن

ما هنوز درست نمیدونیم جریان چی بوده و این مرد چرا با چاقو پسرمونو کشته



با ثبته گفته هایه این پدرو مادر

با دستوره بازپرس
محله زندگیه مرده ضارب شناسایی و محاصره شد

خیلی زود ایمانه ۵۰ ساله بازداشت شدو به اداره ی آگاهیه تهران منتقل شد


ایمان وقتی پشت میزه بازجویی نشست میگفت
چن وقتی بود به خاطره نوعه برخورده همسرم بهش مشکوک شده بودم

همش باهام سرد برخورد میکردو میگفت زندگی با من دیگه براش جذابیتی نداره


این حرفایه همسرم محبوبه در حالی بود که ما ۲۰ سال بود با هم زندگی میکردیمو دو تا دختره بزرگم داشتیم

همش از همه ی کارام ایراد میگرفتو دنباله یه بهانه برایه دعوا بود

از طرفی دیگه تن به کارایه خونه و آشپزیم نمیداد

فقط فکره کاره خودش بود
همسرم خیاط بود
کار میگرفتو تویه خونه انجام میداد

خیلی پیش میوم که مشتریاش چه خانوم چه آقا بیان خونه ی ما

منم به این موضوع عادت داشتم

خونه یه ما یه خونه ی ۲ طبقه ی ویلایه قدیمی سازه که فقط خودمون توش ساکنیم

امروز ساعت ۶ عصر از سره کار برگشتم خونه

دیدم یه پسره جوون پشته دره خونمون داره زنگ میزنه
بعده چن ثانیه ام در براش باز شدو رفت داخل

با خودم گفتم حتما مشتریه
چن دیقه ای تویه ماشین منتظر شدم تا بیاد بیرونو بعد برم خونه

ولی وقتی ۲۰ ۲۵ دیقه ای گذشتو نیومد بیرون شک کردم

زنگه خونه رو زدم

کسی جواب نمیداد
۲و۳ بار پشته هم زنگ زدم تا بلخره همسرم جواب دادو دره خونه رو باز کرد


وقتی رفتم تویه خونه دیدم پسری که وارده خونه شده بود خیلی با استرس داره خدافظی میکنه که بره

همونجا بهشم مشکوک شدم
همسرمم خیلی استرس داشتو میگفت برایه تعمیره کامپیوتر اومده

پسره ام خیلی سریع به خالته فرار از خونه رفت بیرون

وقتی رفت با همسرم بحثم شد

همسرم میگفت این پسر
پسره همسایس که برایه تعمیره کامپیوتر اومده بود اینجا

این حرفه همسرم در حالی بود که کامپیوتره خونمون به شدت قدیمی بودو هیچ کسی تقریبا استفادش نمیکرد

بهش این موضوعو گفتم ولی گفت برایه درسایه دخترمون الهه نیاز به کامپیوتر داریم
واسه همین ازین پسر کمک خواستم تا بیاد درستش کنه


وقتی همسرم اینو گفت
گفتم همین الان زنگ بزن دوباره بیاد اینجا ببینم حرفاش با حرفایه توی یکیه یا نه

همسرمم سریع گوشیو برداشتو زنگ زد به همون پسرو ازش خواست تا بیاد خونه ی ما دوباره

چن دیقه بعد
همون پسر زنگه خونمونو زدو وارده خونمون شد

تا وارده خونمون شد
رفتم مچ دستشو گرفتم

ازش پرسیدم واسه چی اینجا بودی

میگفت برایه تعمیره کامپیووتر اومده بودم

یه نگاه به کامپیوتره تویه اتاق کردمو دیدم اصلا روشن نشده
از طرفیم پسره خیلی استرس داره و بدنش داره میلرزه
...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

🔴 لینک سابسکرایب:
@jenayigram

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔸 ویدیوهای پیشنهادیه من:
📽️من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میارن خونه کمتر سر و صدا کنن:من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میار...
📽️مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن تن فروشی کنه منم نقشه قتلشونو کشیدم:مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن ...
📽️مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران:پرونده جنایی تنها قاتل زن سریالی ایرا...
📽️خفاش شب:پرونده جنایی خفاش شب غلامرضا خوشرو |ق...
📽️بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی
:بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

#پرونده_جنایی
#پرونده
#قتل

همه توضیحات ...