روایت فتح - شهید سید مرتضی آوینی
برنامهای دربارهی افکار شهید آوینی
Revayate Fath - Shahid Seyed Morteza Aviny
«نفسهاي انسان گامهايي است كه به سوي مرگ بر ميدارد.»
حضرت علي عليهالسلام سخناني از اين دست كه همين همه مالامال از مرگ آگاهي باشد بسيار دارند. مرگ آگاهي كيفيت حضور اولياي خدا را در دنيا بيان ميدارد، تا آن جا كه هر كه مقربتر است مرگ آگاهتر است، و بر اين قياس بايد چنين گفت كه حضور علي عليهاسلام در عالم، عين مرگ اگاهي است. مرگ آگاهي يعني آن كه انسان همواره نسبت به اين معنا كه مرگي محتوم را در پيش رو دارد، آگاه باشد و با اين آگاهي زيست كند و هرگز از آن غفلت نيابد.
مردمان اين روزگار سخت از مرگ ميترسند و بنابراين، شنيدن اين سخنان برايشان دشوار است. اما حقيقت آن است كه زندگي انسان با مرگ در آميخته است و بقايش با فنا. پيش از ما ميلياردها نفر بر كرهي زمين زيستهاند و پس از ما نيز. اگر مولا علي عليه السلام ميفرمايد «والله ابن ابيطالب با مرگ انسي آن چنان دارد كه طفلي به پستان مادرش»، اين انس كه مولاي ما از آن سخن ميگويد چيزي فراتر از مرگ آگاهي است؛ طلب مرگ است، طلب مرگ نه همچون پاياني بر زندگي. مرگ پايان زندگي نيست، مرگ آغاز حياتي ديگر است؛ حياتي كه ديگر با فنا و مرگ در آميخته نيست، حياتي بيمرگ و مطلق. زندگي اين عالم در ميان دو عدم معنا ميگيرد؛ عالم پس از مرگ همان عالم پيش از تولد است و انسان در ميان اين دو عدم فرصت زيستن دارد.
زندگي دنيا با مرگ در آميخته است، روشناييهايش با تاريكي، شاديهايش با رنج، خندههايش با گريه، پيروزيهايش با شكست، زيباييهايش با زشتي، جوانياش با پيري و بالاخره وجودش با عدم. حقيقت اين عالم فناست و انسان را نه براي فنا، كه براي بقا آفريدهاند: «خلقتم للبقاء لا للفناء و اسمعوا دعوه الموت اذانكم قبل اين يدعي بكم»، دعوت مرگ را به گوش گيريد پيش از آن كه مرگ شما را فراخواند.
و همهي اين سخنان از سر مرگ آگاهي است و راستش لذت زندگي مرگ آگاهانه را جز اولياي خدا كس نميداند؛ اين لذتي نيست كه به هر كس عطا كنند. تنگ نظري است اگر به مقتضاي تفكر رايج، به اين سخنان پشت كنيم و بگوييم: «تا كجا از مرگ ميگوييد؟ كمي هم در وصف زندگي بسراييد!» دل بستن در دنيا، دل بستن در فناست و مرگ بر ما سايه افكنده است. اين علي است كه چنين ميفرمايد؛ هم او كه راههاي آسمان را بهتر از راههاي زمين ميشناسد. سخنان او سرودههاي شاد و مفرح در وصف زندگي است، آن زندگي كه با زهر فنا و مرگ در نياميخته است. منتها غفلتزدگان بيشتر ميپسندند كه با غفلت از مرگ، به سراب شاديهاي آميخته با غصه دل خوش كنند. بگذار چنين باشد. اما اگر اولياي خدا در جستوجوي فناء فيالله هستند، بقاياي حقيقي را طلب كردهاند؛ بودني را كه از دسترس مرگ و فنا و رنج و غصه و شكست دور باشد. به سختي علي عليهالسلام گوش بسپاريم: «دلهاتان را از دنيا بيرون كنيد، پيش از آن كه بدنهاتان را از آن بيرون برند.»
Revayate Fath - Shahid Seyed Morteza Aviny
«نفسهاي انسان گامهايي است كه به سوي مرگ بر ميدارد.»
حضرت علي عليهالسلام سخناني از اين دست كه همين همه مالامال از مرگ آگاهي باشد بسيار دارند. مرگ آگاهي كيفيت حضور اولياي خدا را در دنيا بيان ميدارد، تا آن جا كه هر كه مقربتر است مرگ آگاهتر است، و بر اين قياس بايد چنين گفت كه حضور علي عليهاسلام در عالم، عين مرگ اگاهي است. مرگ آگاهي يعني آن كه انسان همواره نسبت به اين معنا كه مرگي محتوم را در پيش رو دارد، آگاه باشد و با اين آگاهي زيست كند و هرگز از آن غفلت نيابد.
مردمان اين روزگار سخت از مرگ ميترسند و بنابراين، شنيدن اين سخنان برايشان دشوار است. اما حقيقت آن است كه زندگي انسان با مرگ در آميخته است و بقايش با فنا. پيش از ما ميلياردها نفر بر كرهي زمين زيستهاند و پس از ما نيز. اگر مولا علي عليه السلام ميفرمايد «والله ابن ابيطالب با مرگ انسي آن چنان دارد كه طفلي به پستان مادرش»، اين انس كه مولاي ما از آن سخن ميگويد چيزي فراتر از مرگ آگاهي است؛ طلب مرگ است، طلب مرگ نه همچون پاياني بر زندگي. مرگ پايان زندگي نيست، مرگ آغاز حياتي ديگر است؛ حياتي كه ديگر با فنا و مرگ در آميخته نيست، حياتي بيمرگ و مطلق. زندگي اين عالم در ميان دو عدم معنا ميگيرد؛ عالم پس از مرگ همان عالم پيش از تولد است و انسان در ميان اين دو عدم فرصت زيستن دارد.
زندگي دنيا با مرگ در آميخته است، روشناييهايش با تاريكي، شاديهايش با رنج، خندههايش با گريه، پيروزيهايش با شكست، زيباييهايش با زشتي، جوانياش با پيري و بالاخره وجودش با عدم. حقيقت اين عالم فناست و انسان را نه براي فنا، كه براي بقا آفريدهاند: «خلقتم للبقاء لا للفناء و اسمعوا دعوه الموت اذانكم قبل اين يدعي بكم»، دعوت مرگ را به گوش گيريد پيش از آن كه مرگ شما را فراخواند.
و همهي اين سخنان از سر مرگ آگاهي است و راستش لذت زندگي مرگ آگاهانه را جز اولياي خدا كس نميداند؛ اين لذتي نيست كه به هر كس عطا كنند. تنگ نظري است اگر به مقتضاي تفكر رايج، به اين سخنان پشت كنيم و بگوييم: «تا كجا از مرگ ميگوييد؟ كمي هم در وصف زندگي بسراييد!» دل بستن در دنيا، دل بستن در فناست و مرگ بر ما سايه افكنده است. اين علي است كه چنين ميفرمايد؛ هم او كه راههاي آسمان را بهتر از راههاي زمين ميشناسد. سخنان او سرودههاي شاد و مفرح در وصف زندگي است، آن زندگي كه با زهر فنا و مرگ در نياميخته است. منتها غفلتزدگان بيشتر ميپسندند كه با غفلت از مرگ، به سراب شاديهاي آميخته با غصه دل خوش كنند. بگذار چنين باشد. اما اگر اولياي خدا در جستوجوي فناء فيالله هستند، بقاياي حقيقي را طلب كردهاند؛ بودني را كه از دسترس مرگ و فنا و رنج و غصه و شكست دور باشد. به سختي علي عليهالسلام گوش بسپاريم: «دلهاتان را از دنيا بيرون كنيد، پيش از آن كه بدنهاتان را از آن بيرون برند.»
همه توضیحات ...