#داستان_اهواز بازار عامری ، یخ در بهشت عمو مراد

143 بازدید
بیشتر
oldahvaz | اهوازقدیم
oldahvaz | اهوازقدیم
...
#داستان_اهواز
بازار عامری ، یخ‌ در بهشت عمو مراد
.
بچه که بودم هر وقت مامان زنبیل به دست می گرفت و میخواست بره بازار میگفت تو رو نمیبرم ، حواسمو پرت میکنی ، نمیتونم درست خرید کنم.
اون میرفت و من تا سر کوچه دنبالش میدویدم با اخم و تشر نگام میکرد و با چهار تا حرف دعوام میکرد و بعد با حرص زنبیل قرمزشو میداد دستم
و منو میکشید به اون بازار که نه  اسباب بازی گرون قیمت بود ، نه لباس نه چیزی که میتونست عشق بچگی باشه ولی من اونجا عشقو شناختم ، با یه ذوقی می ایستادم و تیکه های یخ دور اون سطل فلزی و دست‌های سرد ، یخ زده و قرمز عمو مراد رو نگاه میکردم و دلم ضعف میرفت دوتا قاشق از اون یخ در بهشت بریزه تو پلاستیک و من همونجا پلاستیکو با دندون سوراخ کنم و بستنی بخورم و دلم خنک بشه.

خیلی سالها اینجوری گذشت بعدها دخترمو میبردم اما این‌ دفعه نمیذاشتم دنبالم راه بره و با میل خودم میبردمش ، اون هم خیلی عمو مراد و بستنی هاشو دوست داشت و هنوز میگه .
.
بعضی از خاطره ها خاطره نمیمونن میشن بخشی از حافظه تو قلب آدمها که هرگز تموم نمیشن .
مثل عمو مراد و بستنی های یخیش مثل مادرم مثل من که دیگه اون دختر بچه شیطون نیستم ولی قشنگترین خاطره هام همینایی بودن که همون زمان گذشتن‌.
هنوز گاهی دلم چندتا قاشق یخ در بهشت های عمو مراد رو میخاد وقتی خیلی دلم خسته است ، شاید من خیلی قانع بودم که همه‌ی دلخوشیم از زندگی قناعت به همون یخ دربهشت و خاطراتش شده.
.
به یاد یاد عمو مراد و مادرم
.
متن از "زینب صفری
.
#زینب_صفری #اهواز #عامری #پل _سیاه #سیمتری #ادهم #خاطره #عمو_مراد #بستنی_یخی
▫️

همه توضیحات ...