IRAJ, ❤ Iranian Classical Music ✿ ايرج ✿ آواز کلاسيک ايران ❤ گلهاى رنگارنگ ۵۴۹ ؛

paapak02
paapak02
گلهاى رنگارنگ ۵۴۹ ـ  چارگاه ايرج , فرهنگ شريف ,  پژمان بختيارى , آذر پژوهش آرزو دارم که باز آن روى زيبا ر ...
گلهاى رنگارنگ ۵۴۹ ـ  چارگاه
ايرج , فرهنگ شريف ,  پژمان بختيارى , آذر پژوهش

آرزو دارم که باز آن روى زيبا را ببينم
آرزو دارم که باز آن روى زيبا را ببينم
آن سر و آن سيما و آن بالاى رعنا را ببينم
نقش روياى مرا، در چشم مشتاقم بخوانى
تا در آن چشمان جادو، نقش رويا را ببينم
قصه ها گفتم به سوداى تو، با همصحبتانت  
تا نهان از چشم ها، آن روي زيبا را ببينم
پيش پاي خويش را آسان نمى بينم، کجايى؟
اي چراغ زندگى، تا عرش اعلا را ببينم
با من وحشى، نمي دانم چه کردى، کاين زمان من
بهر ديدار تو، خواهم جمله دنيا را ببينم
ديدن روي توام بس نيست، کى باشد که يک دم
اى سراپايم فدايت، آن سراپا را ببينم؟....
پژمان بختيارى

حسين پژمان بختيارى در سال ۱۲۷۹ خورشيدى در تهران زاده شد. پدرش عليمرادخان اميرپنجه بختياري (از روستاى دشتک در استان چهارمحال و بختيارى) بود و مادرش عالمتاج قائم مقام فراهانى، زني دانشمند و صاحب ذوق که از نوادگان ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى بشمار ميآمد. پژمان دوران آموزش خود را در تهران به پايان ىرد و سپس با ادبيات فرانسوى بخوبى آشنا گشت. گذشته از رتبه هاي ادبى، فن تلگراف بي سيم را هم فراگرفت و آنگاه به استخدام وزارت پست و تلگراف درآمد.؛
پژمان از آغاز جواني به شعر و ادب علاقمند بود و عمرش را به مطالعه ديوانهاي شاعران میگذارنید. کتاب "بهترين اشعار" گردآورده پژمان که نخستين بار در سال ۱۳۱۲ چاپ شد که ذوق او آشکار مي سازد. کتابی از ديوان حافظ نيز که به کوشش او منتشر شده از چاپهاي مهم و سزاوار توجه است. پژمان افزون بر اين، چند کتاب از فرانسه به فارسي برگردانده است: "وفاي زن" اثر بنيامين کنستان و "آتالا و رنه" از شاتو بريان ميباشند. پژمان بختیاری در سال ۱۳۵۵ در گذشت ؛
پژمان در شيوۀ سرايندگي، شيوه کهن را مي پسنديد و از آنان پيروي مي کرد. بيشتر در قالبهاي قصيده, غزل و مثنوي شعر گفته و در سرودن قطعه و رباعي و برخي ديگر از قالبهاي شعري هم دست داشته است. پژمان به مثنوي سرايي علاقه اي ويژه داشت؛

نمونه اي ديگر از سرودگان پژمان

در کنج دلم عشق کسي خانه ندارد   ـ   کس جاي در اين خانه ويرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد   ـ   کس تاب نگهداري ديوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نيست   ـ   آن شمع که مي‌سوزد و پروانه ندارد
دل خانه عشقست خدا را به که گويم   ـ   کارايشي از عشق کس اين خانه ندارد
گفتم مه من! از چه تو در دام نيفتي   ـ   گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پاي   ـ   ديوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کني قصه اسکندر و دارا   ـ   ده روزه عمر اين همه افسانه ندارد

همه توضیحات ...