عباس مسکین و فاطمه دلخون رسانه مجازی مازندران سعید

Saeed Ahmadpour
Saeed Ahmadpour
داستان ...
داستان#عباس_مسکین و #فاطمه_دلخون (#فاطمه_غریبم)
فاطمه دختر زیبایی بود که عاشق درویشی به نام عباس مسکین شده بود و آن ها سالیان سال عاشق و دلباخته ی یکدیگر بودند. اما عباس مرد پولداری نبود و از دار دنیا چیزی به جر یک کجاوه نداشت و مادر فاطمه نیز حاضر به این وصلت نبود.
از آن طرف «صدرالله» خان زرین گل که مرد پولدار وزمین داری بود، اما سن و سال زیادی داشت تصمیم میگیرد فاطمه را به عقد خود دراورد و از طریق مادر فاطمه می خواهد که فاطمه را راضی به این ازدواج نماید.
این داستان از زبان فاطمه با شعر و موسیقی زیبا سال هاست از طریق مردم این منطقه سینه به سینه بیان می شود.
@rasane_majazi_mazandaran 💐
#رسانه_مجازی_مازندران 🌺 🌸 🌼

مسلمونان بوینین زاری ه من
صدر الله خان بیمو خواستگاری من
فاطمه غریبم
نشتنه من سر و سامون بییرم
نشتنه من یار جوون بییرم
فاطمه غریبم
فاطمه ره بوردنه .........
خوراک فاطمه بییه خون ......
الهی .........
دل صدرالله خان .......
شبی که فاطمه ره میبستن حنا
من از پشت دریچه میکردم نگاه
فاطمه غریبم
فاطمه با مادرش می کرد و دعوا
بسوزی تو مادر سوزوندی مرا
فاطمه غریبم
مگر من اطلس خدا نییمه
مگر من شمه مار کیجا نییمه
مره هدانی دست بیرمردی
مگر من لایق ریکا نییمه
نماشونی برفتم تقی آباد
١٣٩٨/۶/٣
#مازندران #بابلسر #کله_بست #لاری_محله #هادی_شهر #سعید_احمدپور #بهشهر #نکا #ساری #گرگان #تقی_آباد #داستان_های_مازندرانی #استاد_اسحاقی_گرجی #منظومه_های_مازندرانی #داستان_های_مازندرانی #داستان_های_عاشقانه#محقق_مازندرانی

همه توضیحات ...