رقیه بنت الحسین (س)
147 بار بازدید -
3 سال پیش
-
هواللطیفبدلیل اینکه این
هواللطیف
بدلیل اینکه این #دختر ۳ ساله امام را عدهای تاریخندان و بظاهر روشنفکر میخواهند از صحنه #تاریخ محو کنند، این مطلب را مینویسم.
روش #تاریخنویسان درباره دختران، متفاوت بوده است.
اکثر تاریخنویسان و #نسبشناسان عرب، به نوعی پیرو سنتهای عرب جاهلی در مورد زنان و دختران بودند و تنها به ذکر تواریخ زنان و دخترانی میپرداختند که شوهران و فرزندانشان در تاریخ نقشی ایفا کرده بودند. مثلا اگر نام رقیه بنت امیرالمومنین(ع) برده میشود، به دلیل این است که همسر مسلم بن عقیل و مادر فرزندان او بوده و در کربلا همراه برادر خود حضور فعال داشته و در خطابات امام از او نام برده شده است. اما دختری که پیش از ازدواج از دنیا میرفت، به دو دلیل نامش در کتابهای تاریخی و انساب برده نمیشد:
۱. چنین دختری اصلا در شمار نسل به حساب نمیآمد تا نام او را ثبت نمایند. چون نسلی از او منتشر نشده است.
۲. او در سنی از دنیا رفته که مجالی برای شهرت لازم برای ثبت در کتب تاریخی را نیافته است.
روش نسبشناسان این بود که اگر او #ازدواج میکرد، به صرف شوهر کردن نامش در کتابها ثبت میشد. نوع تقلیل یافته و البته کمی دگرگون شده این تصور، امروزه در میان ما نیز وجود دارد. چنانکه ما #فرزندان سقط شده و یا فرزندانی که در #نوزادی از دنیا رفته باشند را در شمار فرزندان خود به شمار نمیآوریم.
ابن فندق، ابوالحسن بیهقی (متوفی ۵۶۵ق) از تاریخ شناسان در کتاب لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب بوده است. وی سه دختر برای سید الشهدا(ع) نام برده است: #فاطمه، #سکینه و #رقیه.
بنابراین، رقیه یا نام دیگر #زینب است یا نام دختر چهارم امام(ع). در مورد سرنوشت این بانوی بزرگوار در منابع اولیه چیزی بیان نشده است. اولین گزارش از نحوهی وفات ایشان در رساله الحاویة فی مذمات معاویه نوشتهی قاسم (یا ابوالقاسم) بن محمد بن احمد مأمونی خوارزمی نوشته شده است. این رساله مثل بسیاری از کتابهایی که به مذاق جریانهای مخالف #شیعه خوش نمیآمده، در تاریخ محو شده و نسخههای آن نابود شده است. اگر محققینی مانند عماد الدین طبری (قرن هفتم) نبودند، محتوای این کتابها و منقولات آنها نیز کاملا نابود میشد.
عماد الدین طبری در کتب خود مطالب بسیاری را از رسالهی الحاویه مأمونی نقل کرده است. از جمله قصهی شهادت حضرت رقیه بنت الحسین(ع)، وی در کتاب کامل بهائی مینویسد:
«در حاویه آمد که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردان خود که در کربلا شهید شده بودند را بر پسران و دخترانشان پوشیده میداشتند، و هر کودکی را وعدهها میداند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز میآید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی بود چهارساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت پدر من حسین کجاست، این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان، زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان بر خواست، یزید خفته بود از خواب بیدار شد و حال تفحص کرد، خبر بردند که حال چنین است، آن لعین گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند، ملاعین سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهادند، پرسید: این چیست؟ ملاعین گفت: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به
حق تسلیم کرد.»
میرزا حسین کاشفی سبزواری (متوفی۹۱۰ق) قضیهی شهادت حضرت رقیه را بدون ذکر نام ایشان از کتاب کنز الغرائب فی قصص العجائب نوشته نجم الدین مذمکینی (قرن نهم) نقل کرده است. فخر الدین طریحی (متوفی ۱۰۸۵ق) در کتاب المنتخب فی جمع المراثی و الخطب(معروف به فخری) داستان شهادت حضرت رقیه را با تفصیل بیشتری نقل کرده است. البته ایشان نام رقیه را نمیبرد اما مینویسد: «اباعبدالله(ع) دختری سه سالهای داشتند که دلش برای بابایش تنگ شده بود و برای او نگران بود، چون خیلی وقت بود که پدر را ندیده بود، هر وقت که بهانه پدرش را میگرفت، میگفتند: فردا میآید و آنچه را که میخواهی برایت هدیه میآورد. یک شب پدر را در خواب دید و ...»
طریحی سخنان حضرت رقیه با سر پدر را به طور کامل نقل کرده است.
محمد بن ابی طالب حائری کرکی (قرن دهم) در کتاب تسلیه المجالس در مجلس پنجم مینویسد: «در شهری که مردمانش ستمگرند و از حق دورند،... یعنی دمشقِ شام، در بخش شرقی مسجد بزرگ شهر که قبلا خانه بتهای شام بوده،... خرابهای را دیدم که در گذشته مسجد بوده و بر سنگنوشتهی دربش، نام پیامبر(ص) و خاندانش و امامان دوازده گانه(ع) نوشته شده بود و پس از آن، چنین نوشته بود: «این، قبر خانم مَلَکه، دختر حسین بن امیرالمؤمنین(ع) است» مردم شام از شدت عداوتی که با اهل بیت پیامبرشان داشتند، از بازسازی آن بارگاه خودداری کردند تا خراب شد و به محلّی برای ریختن خاکروبه و نجاسات و پلیدیها بدل گشت.»
ابن فندق، ابوالحسن بیهقی (متوفی ۵۶۵ق) در کتاب لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب نام این دختر را «رقیه» نقل کرده است. اولین گزارش از نحوهی وفات ایشان در رساله الحاویه فی مذمات معاویه نوشتهی قاسم (یا ابوالقاسم) بن محمد بن احمد مأمونی نوشته شده است. این رساله مثل بسیاری از کتابهایی که به مذاق جریانهای مخالف شیعه خوش نمیآمده، در تاریخ محو شده و نسخههای آن نابود شده است. عماد الدین طبری(قرن هفتم) این مطلب را از حاویه نقل کرده است. در قرنهای بعدی هم در منابعی مانند روضه الشهدا ملا حسین کاشفی و منتخب طریحی این قضیه از منابع دیگری نقل شده است.
اما چیزی که بارها نوشتهام اینست:
هدف خداوند از زنده ماندن عاشورا در تاریخ، زنده نگهداشتن یک تراژدی دردناک نیست!
ماجرای حرکت امام حسین علیهالسلام تا وقایع بعد از عاشورا، تنها نردبانِ سلوک است برای عزادار؛
از مرتبهی نازلهی آن (مرتبهی حزن و گریه)
به مرتبه پنجم یا عالیِ آن که (مرتبهی خونخواهی "طلب ثارک") در زیارت عاشورا، و حرکت مهدوی است ...
#Imam_Zaman #Imam_Hussain #Ashura #Karbala #AliAkbar #Imam_Mahdi #Imam_Hussein #Imam_Hossein
بدلیل اینکه این #دختر ۳ ساله امام را عدهای تاریخندان و بظاهر روشنفکر میخواهند از صحنه #تاریخ محو کنند، این مطلب را مینویسم.
روش #تاریخنویسان درباره دختران، متفاوت بوده است.
اکثر تاریخنویسان و #نسبشناسان عرب، به نوعی پیرو سنتهای عرب جاهلی در مورد زنان و دختران بودند و تنها به ذکر تواریخ زنان و دخترانی میپرداختند که شوهران و فرزندانشان در تاریخ نقشی ایفا کرده بودند. مثلا اگر نام رقیه بنت امیرالمومنین(ع) برده میشود، به دلیل این است که همسر مسلم بن عقیل و مادر فرزندان او بوده و در کربلا همراه برادر خود حضور فعال داشته و در خطابات امام از او نام برده شده است. اما دختری که پیش از ازدواج از دنیا میرفت، به دو دلیل نامش در کتابهای تاریخی و انساب برده نمیشد:
۱. چنین دختری اصلا در شمار نسل به حساب نمیآمد تا نام او را ثبت نمایند. چون نسلی از او منتشر نشده است.
۲. او در سنی از دنیا رفته که مجالی برای شهرت لازم برای ثبت در کتب تاریخی را نیافته است.
روش نسبشناسان این بود که اگر او #ازدواج میکرد، به صرف شوهر کردن نامش در کتابها ثبت میشد. نوع تقلیل یافته و البته کمی دگرگون شده این تصور، امروزه در میان ما نیز وجود دارد. چنانکه ما #فرزندان سقط شده و یا فرزندانی که در #نوزادی از دنیا رفته باشند را در شمار فرزندان خود به شمار نمیآوریم.
ابن فندق، ابوالحسن بیهقی (متوفی ۵۶۵ق) از تاریخ شناسان در کتاب لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب بوده است. وی سه دختر برای سید الشهدا(ع) نام برده است: #فاطمه، #سکینه و #رقیه.
بنابراین، رقیه یا نام دیگر #زینب است یا نام دختر چهارم امام(ع). در مورد سرنوشت این بانوی بزرگوار در منابع اولیه چیزی بیان نشده است. اولین گزارش از نحوهی وفات ایشان در رساله الحاویة فی مذمات معاویه نوشتهی قاسم (یا ابوالقاسم) بن محمد بن احمد مأمونی خوارزمی نوشته شده است. این رساله مثل بسیاری از کتابهایی که به مذاق جریانهای مخالف #شیعه خوش نمیآمده، در تاریخ محو شده و نسخههای آن نابود شده است. اگر محققینی مانند عماد الدین طبری (قرن هفتم) نبودند، محتوای این کتابها و منقولات آنها نیز کاملا نابود میشد.
عماد الدین طبری در کتب خود مطالب بسیاری را از رسالهی الحاویه مأمونی نقل کرده است. از جمله قصهی شهادت حضرت رقیه بنت الحسین(ع)، وی در کتاب کامل بهائی مینویسد:
«در حاویه آمد که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری، حال مردان خود که در کربلا شهید شده بودند را بر پسران و دخترانشان پوشیده میداشتند، و هر کودکی را وعدهها میداند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز میآید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکی بود چهارساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت پدر من حسین کجاست، این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان، زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان بر خواست، یزید خفته بود از خواب بیدار شد و حال تفحص کرد، خبر بردند که حال چنین است، آن لعین گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند، ملاعین سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهادند، پرسید: این چیست؟ ملاعین گفت: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به
حق تسلیم کرد.»
میرزا حسین کاشفی سبزواری (متوفی۹۱۰ق) قضیهی شهادت حضرت رقیه را بدون ذکر نام ایشان از کتاب کنز الغرائب فی قصص العجائب نوشته نجم الدین مذمکینی (قرن نهم) نقل کرده است. فخر الدین طریحی (متوفی ۱۰۸۵ق) در کتاب المنتخب فی جمع المراثی و الخطب(معروف به فخری) داستان شهادت حضرت رقیه را با تفصیل بیشتری نقل کرده است. البته ایشان نام رقیه را نمیبرد اما مینویسد: «اباعبدالله(ع) دختری سه سالهای داشتند که دلش برای بابایش تنگ شده بود و برای او نگران بود، چون خیلی وقت بود که پدر را ندیده بود، هر وقت که بهانه پدرش را میگرفت، میگفتند: فردا میآید و آنچه را که میخواهی برایت هدیه میآورد. یک شب پدر را در خواب دید و ...»
طریحی سخنان حضرت رقیه با سر پدر را به طور کامل نقل کرده است.
محمد بن ابی طالب حائری کرکی (قرن دهم) در کتاب تسلیه المجالس در مجلس پنجم مینویسد: «در شهری که مردمانش ستمگرند و از حق دورند،... یعنی دمشقِ شام، در بخش شرقی مسجد بزرگ شهر که قبلا خانه بتهای شام بوده،... خرابهای را دیدم که در گذشته مسجد بوده و بر سنگنوشتهی دربش، نام پیامبر(ص) و خاندانش و امامان دوازده گانه(ع) نوشته شده بود و پس از آن، چنین نوشته بود: «این، قبر خانم مَلَکه، دختر حسین بن امیرالمؤمنین(ع) است» مردم شام از شدت عداوتی که با اهل بیت پیامبرشان داشتند، از بازسازی آن بارگاه خودداری کردند تا خراب شد و به محلّی برای ریختن خاکروبه و نجاسات و پلیدیها بدل گشت.»
ابن فندق، ابوالحسن بیهقی (متوفی ۵۶۵ق) در کتاب لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب نام این دختر را «رقیه» نقل کرده است. اولین گزارش از نحوهی وفات ایشان در رساله الحاویه فی مذمات معاویه نوشتهی قاسم (یا ابوالقاسم) بن محمد بن احمد مأمونی نوشته شده است. این رساله مثل بسیاری از کتابهایی که به مذاق جریانهای مخالف شیعه خوش نمیآمده، در تاریخ محو شده و نسخههای آن نابود شده است. عماد الدین طبری(قرن هفتم) این مطلب را از حاویه نقل کرده است. در قرنهای بعدی هم در منابعی مانند روضه الشهدا ملا حسین کاشفی و منتخب طریحی این قضیه از منابع دیگری نقل شده است.
اما چیزی که بارها نوشتهام اینست:
هدف خداوند از زنده ماندن عاشورا در تاریخ، زنده نگهداشتن یک تراژدی دردناک نیست!
ماجرای حرکت امام حسین علیهالسلام تا وقایع بعد از عاشورا، تنها نردبانِ سلوک است برای عزادار؛
از مرتبهی نازلهی آن (مرتبهی حزن و گریه)
به مرتبه پنجم یا عالیِ آن که (مرتبهی خونخواهی "طلب ثارک") در زیارت عاشورا، و حرکت مهدوی است ...
#Imam_Zaman #Imam_Hussain #Ashura #Karbala #AliAkbar #Imam_Mahdi #Imam_Hussein #Imam_Hossein
3 سال پیش
در تاریخ 1400/08/03 منتشر شده
است.
147
بـار بازدید شده