اتاق ممنوعه ی عمارت ، سرنوشتمو جوری رقم زد که...

13,063 بازدید
بیشتر
شب داستان
شب داستان
قسمت سوم/داستانی فوق العاده جذاب و پر محتوا❤️🔥داستان زندگی دختری ۱۲ساله که خونوادش بخاطر پول اونو به خانواده ای ثروتمند مید ...
قسمت سوم/داستانی فوق العاده جذاب و پر محتوا❤️🔥
داستان زندگی دختری ۱۲ساله که خونوادش بخاطر پول اونو به خانواده ای ثروتمند میدن وماجرا از اونجایی شروع میشه که علت اومدن این دختر به اون خونه رو بهش نمیگن تا اینکه یه شب متوجه صدای ناله از یکی از اتاقای عمارت میشه و همین آغاز اتفاقی سرنوشت ساز...
✅ اگه دوست داشتید ویدیو رو لایک و با بقیه شیر کنید تا کانال دیده بشه. دمتون گرم
✅کانال شب داستان  رو سابسکرایب کنید و حتما روی آیکون "زنگوله" کلیک و گزینهی "همه" رو انتخاب کنید تا ویدیوهای بعدیمو از دست ندید.

#داستان_واقعی
#داستان
#پادکست
#شب_داستان

داستان واقعی
پادکست
داستان های فارسی
داستانهای فارسی
داستان انگیزشی
داستان جنایی

 

ارسال داستان ها و تجربه های شما به ایدی تلگرام 👇🏽
@shabdastan2

لینک داستان های دیگه کانال❤️👇🏽

   • عمارت خان یه اتاق ممنوعه داشت 🥲بعد از...

   • مردونگی شوهرم اونقدر قوی بود...که هرب...

   • عاشق دکتر... شدم ، یه روز که رفتم مطب...

   • شوهرم هرشب میرفت اتاق دخترش و صدای......

   • شوهرم هرشب منو میپیچوندو میرفت پیش دخ...

   • دوست شوهرم بهم نظر داشت و من...


   • شوهرم دکتر... بود شب اول عروسیمون باه...

   • شوهرم شب اول عروسیمون وقتی دید تحمل ن...

   • مردونگی شوهرم قوی بود و بعد از فهمیدن...

   • دوماد خونواده ی شوهرم بهم پیشنهادای ک...

   • عاشق نامزد دوستم شدم و با دلبری ازش...

   • بدن سفید و بلوری مادر زنمو که دیدم حا...

   • از لای در هیکل مادرزنمو دید میزدم و ب...

   • شوهرم مردونگیش خیلی قوی بود...

   • تو روستامون رسم بود بدنمونو میدیدن تا...

   • تو روستامون رسم عجیب و شرم اوری بود ک...

   • زنداداشم لوند و عشوه گر بود یه روز ام...

   • مادرمو هرشب پیش..فروش... میکردم...تا ...

   • مدیرم مرد سن بالا و گرم و پر انرژی بو...

   • از لای در کسی رو دیدم که باورم نمیشد...

   • اشراف زاده بودم و زیبا...خان بالا عاش...

همه توضیحات ...