گزیده ای از منظومه " اسری" سروده فرهود جلالی کندلوسی
براى بيمار لاعلاج شاید بيش از قطرات اشك و دعا و توسل و انتظار معجزه كارى نميتوان كرد. اين جان كلام نغمه هاى بغض آلود فرهود جلالى كندلوس و شايد علت نامگذارى سروده اخير او يعنى منظومه "اسرى" است. "اسرى" ريزش اشك شاعر بر بالين سرزمين مازندران است ، سرزمينى كه به باور شعر در روزهاى واپسین خود به سر ميبرد و عنقريب از همه داشته هاى مرتبط با آداب و سنن و زبان و فرهنگ و تاريخ خود تهى گشته و مستحيل در فرهنگ وارداتی ميهمانان فصلى و غير بومى خود ميگردد.
فرهود در " اسرى " در روايتى داستانگونه و از زبان ساده و بغض آلود مردم عادى و پايين دستى جامعه به شرح تاثيرات مخرب تحولات سالهای اخير بر پشتوانه های اقتصادی و فرهنگی و آداب و رسوم مازندران ميپردازد. مشکلات و معضلاتی نظیر فقر و بیکاری و از دست دادن سرمایه های مولد (زمین و دام) از یکسو و استحاله نسل های جدید در فرهنگ وارداتی مصرف گرایی و عافیت طلبی و بی بند و باری از سوی دیگر. او در لابلای واژه های اشعارش به غارت جنگل، فروش و تغییر کاربری زمین های کشاورزی، نابودی دامداری سنتی، عدم بهبود ساختارهای اقتصادی علیرغم مزیت جذابیت های توریستی منطقه، بی تدبیری مسئولین در حفاظت از شهر ها در قبال وقایع طبیعی و ... میگوید و همچنین از بی تفاوتی مردمان این دیار درقبال تغییرات قهقرایى فرهنگى نظیر به فراموشی سپرده شدن آداب و سنن پدرانشان ، تبدیل "زبان " مازندرانی به "گویش" و تغییر نام درياى "مازندران" به "خزر" گلایه میکند.
آنگاه شاعر نگاهی نقادانه دارد به شخصیت های متفاوتی که در این سالها شکل گرفته : تازه کیسه گان پست و مقام یافته ای که دیگر خدا را هم بنده نیستند، کدخدای محل که فکر میکند خداست ، استاد دانشگاهی که دغدغه اصلیش فوتبال اروپاست، کوته فکرانی بی عملی که ادعاهای بزرگ دارند، تحصيلكردگان و كتاب خوانده هايى كه از فرط خودشیفتگی دیگر مردم و آداب و رسوم آنها را قبول ندارند و بيرحمانه باور و قبول مردم را به چالش ميكشند ، خودباختگان و چابلوسانی که ارزشی بیش از نوکری و مهیا کردن بساط سورو سات اربابان مسافرشان برای خود قائل نیستند ، جوانانی که الگویشان مایکل جکسون است و یا آلوده به انواع منکرات و اعتیادند ، گروهی که اقتصاد بیمار جامعه آنان را به سوی نزول خواری و رشوه و دزدی سوق داده و در نهایت آنها که شاید اگر میماندند خوب بودند اما کوچ کرده و به دیاری دیگر رفته اند
فرهود در اینجا نیز همچون سایر اشعارش " فقيرى " را ريشه همه مشكلات مبتلا به مازندران و مازندرانى ها ميداند. فقيرى كه به گمان شاعر نه به مال و مكنت و سطح درآمد بلكه به فقدان فهم و درك و شعور و انسانيت افراد اشاره دارد. در اینجا اما بر خلاف اشعار پيشين پارپيرار كه در آنها شاعر اميدوارانه مردمان اين ديار را به مهرورزى با يكديگر و گراميداشت آداب و فرهنگ سرزمين خود دعوت ميكرد، اينبار گويا خود نيز اميد به بهبود را از دست داده و فقط از دلسوزان مازندران دعوت ميكند تا تنها براى آن دعا كنند و در عين حال بدليل رسالت مردمى و روحيه ارشادگرش همگان را به صبر و شكيبايى و امید به حیات و حفظ روحیه و شادمانی فرا میخواند .... و در پایان نیز مانند همیشه ارادت خود را به این سرزمین و مردم آن اعلام میدارد.
"اسری" را باید چندین بار خواند و شنید ......
فرهود در " اسرى " در روايتى داستانگونه و از زبان ساده و بغض آلود مردم عادى و پايين دستى جامعه به شرح تاثيرات مخرب تحولات سالهای اخير بر پشتوانه های اقتصادی و فرهنگی و آداب و رسوم مازندران ميپردازد. مشکلات و معضلاتی نظیر فقر و بیکاری و از دست دادن سرمایه های مولد (زمین و دام) از یکسو و استحاله نسل های جدید در فرهنگ وارداتی مصرف گرایی و عافیت طلبی و بی بند و باری از سوی دیگر. او در لابلای واژه های اشعارش به غارت جنگل، فروش و تغییر کاربری زمین های کشاورزی، نابودی دامداری سنتی، عدم بهبود ساختارهای اقتصادی علیرغم مزیت جذابیت های توریستی منطقه، بی تدبیری مسئولین در حفاظت از شهر ها در قبال وقایع طبیعی و ... میگوید و همچنین از بی تفاوتی مردمان این دیار درقبال تغییرات قهقرایى فرهنگى نظیر به فراموشی سپرده شدن آداب و سنن پدرانشان ، تبدیل "زبان " مازندرانی به "گویش" و تغییر نام درياى "مازندران" به "خزر" گلایه میکند.
آنگاه شاعر نگاهی نقادانه دارد به شخصیت های متفاوتی که در این سالها شکل گرفته : تازه کیسه گان پست و مقام یافته ای که دیگر خدا را هم بنده نیستند، کدخدای محل که فکر میکند خداست ، استاد دانشگاهی که دغدغه اصلیش فوتبال اروپاست، کوته فکرانی بی عملی که ادعاهای بزرگ دارند، تحصيلكردگان و كتاب خوانده هايى كه از فرط خودشیفتگی دیگر مردم و آداب و رسوم آنها را قبول ندارند و بيرحمانه باور و قبول مردم را به چالش ميكشند ، خودباختگان و چابلوسانی که ارزشی بیش از نوکری و مهیا کردن بساط سورو سات اربابان مسافرشان برای خود قائل نیستند ، جوانانی که الگویشان مایکل جکسون است و یا آلوده به انواع منکرات و اعتیادند ، گروهی که اقتصاد بیمار جامعه آنان را به سوی نزول خواری و رشوه و دزدی سوق داده و در نهایت آنها که شاید اگر میماندند خوب بودند اما کوچ کرده و به دیاری دیگر رفته اند
فرهود در اینجا نیز همچون سایر اشعارش " فقيرى " را ريشه همه مشكلات مبتلا به مازندران و مازندرانى ها ميداند. فقيرى كه به گمان شاعر نه به مال و مكنت و سطح درآمد بلكه به فقدان فهم و درك و شعور و انسانيت افراد اشاره دارد. در اینجا اما بر خلاف اشعار پيشين پارپيرار كه در آنها شاعر اميدوارانه مردمان اين ديار را به مهرورزى با يكديگر و گراميداشت آداب و فرهنگ سرزمين خود دعوت ميكرد، اينبار گويا خود نيز اميد به بهبود را از دست داده و فقط از دلسوزان مازندران دعوت ميكند تا تنها براى آن دعا كنند و در عين حال بدليل رسالت مردمى و روحيه ارشادگرش همگان را به صبر و شكيبايى و امید به حیات و حفظ روحیه و شادمانی فرا میخواند .... و در پایان نیز مانند همیشه ارادت خود را به این سرزمین و مردم آن اعلام میدارد.
"اسری" را باید چندین بار خواند و شنید ......
همه توضیحات ...