تجاوز وحشیانه به پسربچه دانش آموز| شهوت باعث شد دست به اینکار بزنیم...| پرونده جنایی ایرانی

8,761 بازدید
بیشتر
JenayiGRAM
JenayiGRAM
تجاوز وحشیانه به پسربچه دانش آموز| شهوت باعث شد دست به اینکار بزنیم...| پرونده جنایی ایرانیاونروز پدرو مادره نیم ...
تجاوز وحشیانه به پسربچه دانش آموز| شهوت باعث شد دست به اینکار بزنیم...| پرونده جنایی ایرانی



اونروز پدرو مادره نیما سراسیمه خودشونو به کلانتری رسوندنو گفتن

نیما محصله و نزدیکه خونمون میره مدرسه

همیشه نیما ساعته ۱ میرسه خونه
ولی امروز هرچی منتظرش شدیم خبری ازش نشد

قرار بود امروز بریم مسافرت واسه همین هم من هم پدرش تویه خونه منتظرش بودیم

یه رب ۲۰ دیقه ای که گذشت
رفتیم بیرون دنبالش
مسیری که همیشه میرفتو چک کردیم
خبری ازش نبود

رفتیم دمه مدرسشون
مستخدمه مدرسه میگفت همه ی بچه ها تعطیل شدنو کسی مدرسه نمونده

دلشوره ی عجیبی به دلمون افتاده بود
هر جایی که فک میکردیمو سر زدیم
حتی از مغازه دارایه اون دورو اطرافم سوال کردیم
ولی هیچ سره نخه درستی پیدا نکردیم
واسه همین اومدیم اداره ی پلیس تا گم شدنشو گزارش بدیم

بعده ثبته گفته هایه این زنو شوهر
اسمو مشخصاته نیما
در اختیاره تمامه واحدایه گشتیه منطقه قرار گرفت

چن ساعتی ازین موضوع گذشته بود که تحقیقاته گسترده برایه پیدا کردنه نیما کلید خورد
ولی هیچ اطلاعاته به درد بخوری به دست نیومد

ساعته ۱۰ شبه همون روز
در حالی که پدرو مادره این پسر نا امید تویه خونه منتظره خبره مامورایه پلیس بودن
نیما زنگه خونه رو زدو وارده خونه شد

سرو وضعه نیما کاملا به هم ریخته و زخمی بود

نیما وقتی وارده خونه شدو چشمش به پدرو مادرش افتاد
زد زیره گریه

گریه ی نیما به حدی شدید بود که اصلا توانه صحبت کردن نداشت

بلخره بعد از چن دیقه
نیما یه مقدار آرومتر شدو اتفاقه شومی که براش افتاده بودو برایه پدرو مادرش گفت

نیما خیلی زود توسطه پدرو مادرش به بیمارستان منتقل شدو تحت درمان قرار گرفت

همزمان نیروهایه پلیسم به بیمارستان مراجعه کردنو تحقیقات ازین پسر شروع شد
نیما اونشب اتفاق شومی که براش پیش اومده بودو خیلی سربسته برایه مامورایه پلیس گفت

نیما دو نفری که این بلارو سرش آورده بودنو کامل میشناختو میگفت
قادرو شهرام
دو پسره شره محلشون این بلارو سرش آوردن


بلافاصله بعد از ثبته این گفته هایه نیما
عملیات برایه دستگیریه قادرو شهرام شروع شد

چن ساعته بعد شبونه قادرو شهرام توو یه عملیاته ضربتی
در حالی که تویه خونشون خواب بودن دستگیر شدنو به اداره ی آگاهیه تهران منتقل شدن

این دو نفر وقتی به اداره ی آگاهی رسیدنو پشته میزه بازجویی قرار گرفتن
اتهامی که بهشون وارده شدو رد کردنو گفتن امروز جلفتشون سره کار بودن

چن روز بعد نیما در حالی از بیمارستان مرخص شدو به اداره ی آگاهیه تهران رفت که
پزشکیه قانونیم تجاوزه دلخراش و ضربو شتم شدیده این پسرو تایید کرده بود


نیما وقتی به اداره ی آگاهی رسیدو پیشه رویه مامورایه پلیس قرار گرفت
در حالی که از شدته فشاره روانی دوباره گریش گرفته بود شروع به گفتنه اتفاقه تلخی کرد که براش افتاده بود


نیما میگفت

چن ماهه پیش
ساعت طرفایه ۱۱ صب بود
یکی از معلمامون نیومده بود
واسه همین مدرسه مارو تعطیل کرد

داشتم میومدم سمته خونه که
یهو شهرامو قادرو دیدم

این دو نفر از بچه هایه شره محلمون بودن که ۴و۵ سال از من بزرگتر بودن
جفتشونم بیکار بودنو صب تا شب توو خیابون بودن
تا چششون به من خورد
اومدن سمتم

بعده حال احوال کردن
بهم گفتن چرا زود تعطیل شدی
گفتم معلم نیومده بود مارو تعطیل کردن

گفتن پس بیا بریم باهم سه تایی خونه ی شهرام بشینیم پلی استیشن بازی کنیم

من بهشون گفتم باید برم زودتر خونه
مادر پدرم نگران میشن
ولی اونا اصرار میکردن که تایمی که باید خونه باشی برت میگردونیم

راستیتش جراته مقاومت نداشتم
سواره موتورشون شدمو سه تایی رفتیم خونه ی شهرام

وقتی رسیدیم
دیدم پدرو مادره شهرام خونه نیستن

ترسیده بودم ولی میخواستم به روی خودم نیارم

شهرام سریع پلی استیشنو روشن کردو شروع کردیم به بازی

همون دیقه هایه اولیه ی بازی بود که حس میکردم قادر رفتاراش مشکوکه

تا به خودم اومدم
دیدم قادر چاقو رو گذاشت زیره گردنمو
تهدیدم کرد که اگه صدام در بیاد منو میکشه

از ترس زبونم بند اومده بود
جراته مقاومت نداشتم

شهرامم دسته ی بازیو گذاشت کنارو اومد سمتم

دو نفری با زور لباسامو از تنم دراوردنو بردنم تویه اتاق

اصلا نه جراته مقاومت داشتم نه توانشو
دستو پاهام از حس رفته بود

اونروز ۲ نفری بهم تجاوز کردن
کلیم ازم عکسو فیلم گرفتنو تهدیدم کردن که اگه صدام در بیاد
این عکسو فیلمارو بینه بچه هایه مدرسمون پخش میکنن

بعدشم منو سواره موتور کردنو سره ساعت
پیادم کردن جلویه خونه و رفتن

ازون روز حالم خیلی بد بود
ولی میترسیدم جلویه مادر پدرم چیزی بروز بدم
میترسیدم پدرو مادرم اگه بفهمن
شهرامو قادر یه بلایی سرم بیارن

سکوت کردم
به هیچکس هیچی نگفتم
ولی شده بودم یه آدمه افسرده
با هیچ کدوم از دوستایه مدرسمم نه حرفی میزدم نه شوخیی میکردم

تویه درسامم شدیدا افت کرده بودمو همش صحنه هایه اتفاقی که برام افتاده بود تویه سرم مرور میشد


حدوده ۲و۳ ماهی ازین جریان گذشته بود تا روزه حادثه که شهرامو قادر منو دوباره دزدیدن

داشتم از مدرسه برمیگشتم خونه که باز شهرامو قادر منو دیدن
با موتور اومدن سمتم
من سعی میکردم راهه خودمو برمو بهشون محل ندم

ولی یهو با موتور جلویه راهمو بستن
...    
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

🔴 لینک سابسکرایب:
@jenayigram

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔸 ویدیوهای پیشنهادیه من:
📽️من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میارن خونه کمتر سر و صدا کنن:من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میار...
📽️مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن تن فروشی کنه منم نقشه قتلشونو کشیدم:مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن ...
📽️مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران:پرونده جنایی تنها قاتل زن سریالی ایرا...
📽️خفاش شب:پرونده جنایی خفاش شب غلامرضا خوشرو |ق...
📽️بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی
:بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

#پرونده_جنایی
#پرونده
#قتل

همه توضیحات ...