قسمت 14 Hekayate Ma حکایت ما

175,144 بازدید
بیشتر
Bizim Hikaye - Hekayate Ma - حکایت ما
Bizim Hikaye - Hekayate Ma - حکایت ما
داستان ما با خانواده ای شروع می شود که در یکی از محله های فقیرتر شهر برای زنده ماندن تلاش می کنند و با فیلیز، فرزند ارشد آن خانو ...
داستان ما با خانواده ای شروع می شود که در یکی از محله های فقیرتر شهر برای زنده ماندن تلاش می کنند و با فیلیز، فرزند ارشد آن خانواده که تقریباً مادرش شده است... مراقبت از 5 خواهر و برادر کوچکترش از زمان رفتن مادرشان و فیلیز با وجود پدر الکلی فکری از خانواده اش مراقبت می کند و بدون شکایت به زندگی ادامه می دهد. مانند فیلیز، خواهران و برادران او فرزندانی قوی و درستکار هستند که هرگز در تاریکی فرو نمی روند، یاد گرفته اند که از خود مراقبت کنند. کوچکترین فیلیز رحمت با استعداد، کوچکترین او حکمت است که قبلاً در یک عشق ممنوعه سخت قرار دارد، کوچکترین او کیراز وظیفه شناس و عاطفی است، کوچکترین او فیکرت و کوچکترین او عصمت 1.5 ساله است.

خلاصه داستان ما فصل 14:
او فهمید که فیلیز باریش پیشخدمت نیست و با شوکی که تجربه کرد به خانه بازگشت. او دیگر نمی خواهد چهره باریش را ببیند. باریش هیچ ایده ای ندارد. می پرد داخل و به خانه می آید. او با واکنش شدید فیلیز مواجه می شود. باریش تصمیم می گیرد کار خود را رها کند تا فیلیز را به دست آورد، اما شریک زندگی او Cenk ناراحت است و حتی کاری را انجام می دهد که باریش را در موقعیت بسیار دشواری قرار می دهد.

توفان زیر دروغی که به تولای گفت له می شود. اگرچه او سعی می کند حقیقت را بگوید، اما نمی تواند این کار را انجام دهد. بالاخره باید بگوید. تولای شوکه شده است.

فکری دوباره راهی حیله‌گرانه برای کسب درآمد آسان پیدا می‌کند، اما همه چیز خراب می‌شود. علاوه بر این، او در ترس از مرگ نگهداری می شود. نزد امام می دود. امام به او می‌گوید قبل از مرگ از پسرانش برکت بگیر. این یک تجارت بسیار جدی برای فکری است. او به خانه برمی گردد و تصمیم می گیرد از فرزندانش مراقبت کند. با این حال، پایان این علاقه برای کراز و فکرت ناامید کننده خواهد بود.

در همین حین حکمت شاهد خشونت عاصم علیه اسرا در بازار است، عصبانی می شود، او زنی است که عاشقش شده و سعی می کند از او حمایت کند. اوضاع برای فکرت در مدرسه خوب پیش نمی رود. معلم پدر و مادرش را به مدرسه می خواند. فکرت در شرایط سختی است. رحمت با توصیه موجد تصمیم می گیرد در امتحان یکی از دوستان قدیمی خود شرکت کند، اما وقتی متوجه می شود که این کودک دوست پسر سابق مژده است، رنگ آن تغییر می کند.

فیلیز و باریش با جنک دزد در خیابان ملاقات کردند. سخنرانی های کنایه آمیز چنک باریش را در شرایط سختی قرار داد. پس از تنش، باریش تصمیم جدی می گیرد. کارش را رها می کند، تعمیرگاه را می بندد. وقتی Cenk این خبر را می شنود عصبانی می شود و آن را نمی پذیرد. جمیل به تعمیرگاه حمله می کند. او فکر می کند که جنک باریش او را گزارش کرده است، تهدید می کند، می گوید اگر او را از بازداشت نجات ندهد، نامش را به پلیس می دهد. صلح چه خواهد کرد؟

با خروج فکری دوباره از خانه، کیراز، به خصوص روانشناسی فکرت خراب شده است. فکرت آخر هفته جلسه والدین دارد. پدرش باید برود وگرنه از مدرسه اخراج می شود. فکری ربطی به مدرسه ندارد. این به فیلیز بستگی دارد که دوباره راه حل را بیابد. کسی که به کمک او می شتابد البته باریش است. باریش از روشی هوشمندانه برای جلوگیری از اخراج فیکرت از مدرسه استفاده می کند. آیا موفق خواهد شد؟

برای شیما حیاتی است که به جلسه انجیل والدین برود. از فکری کمک می خواهد تا از خانه خارج شود. از طرفی تولای از توفان می‌خواهد تا مراسم عروسی ساختگی انجام دهد تا پولی که از پدرش باقی مانده را به دست آورد. توفان به فکری کار پیدا کردن یک افسر ازدواج جعلی را می دهد. ایده او نمی تواند هر دوی این کارها را به درستی انجام دهد، زیرا او دوباره به دردسر زیادی افتاده است.

حکمت می بیند که شوهرش اسرا را مورد آزار و اذیت قرار داد و گردنبند را به گردن او انداخت. گریه اسرا دلش را آزار می دهد و برای گرفتن گردن بند و پس دادن آن به او دست به کار بزرگی حتی فداکاری از خانواده اش می زند. رحمت وقتی متوجه این موضوع می شود به شدت عصبانی می شود، در حالی که حکمت چشمانش را تیره کرده و تصمیم گرفته است که به اسرا باز شود.

درست زمانی که آب ها آرام شد، باریش و فیلیز با بچه ها هستند و پیامی روی گوشی باریش می افتد. کراز این پیام را می بیند که تمام سنگ ها را به حرکت در می آورد و شوکه می شود.

:بازیگر
هازال کایا
ریها اوزجان
نجات اویگور
آلپ آکار
زینب سلیم اغلو
عمر سوگی
نسرین جوادزاده

اشتراک: https://bit.ly/3Lg4pdZ

#حکایتما #HekayateMa #BizimHikaye

همه توضیحات ...