شاپور یکم ساسانی : شاهنامه فردوسی - قسمت چهل و هفتم

deep stories
deep stories
حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز ...
حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز
Patreon: deeppodcastiran
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
:music by
@incompetech_kmac   Kevin MacLeod
@ScottBuckley  
under Creative Commons Attribution: https://creativecommons.org/licenses/...
___________________________________________________________________________________
اگر طراح هر کدام از طرح‌های استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم.
If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit.
[email protected]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در این ویدیو از دیپ استوریز دوباره به سراغ داستانهای شاهنامه رفتیم. داستانهای شاهنامه فردوسی از زباترین و پرمعناترین داستانها در تاریخ ادبیات فارسی و همچنین ادبیات جهان هست از داستانهای شاهنامه فردوسی فیلمها و مستندات و همچنین سریالهای زیادی تولید شده است اما شاهنامه فردوسی را تنها نباید برای ایران دانست شاهنامه فردوسی مجموعه ای از داستانهای و قصه های جالب و همچنین حماسی است که میتواند برای بسیاری از ملتها و مردمان جهان جالب آموزنده باشد به همین دلیل در سراسر دنیا انسانهایی را میبینیم که به شاهنامه فردوسی علاقه دارند و شاهنامه فردوسی را ارج مینهند به قول نویسنده بزرگ تریکه، اورهان پاموک، شاهنامه فردوسی دریایی از داستان است.
ما داستانهای شاهنامه فردوسی را از ابتدا آغاز کردیم و تمامی داستانهای شاهنامه فردوسی را دسته بندی و قسمت بندی کردیم که شما میتوانید به راحتی هر کدام از داستانهای شاهنامه فردوسی را تماشا کنید
شاهنامه فردوسی – قسمت چهل و هفتم
پادشاهی شاپور یکم
ــــــــــــــــــــــــــ
بعد از درگذشتِ اردشیر بابکان، فرزندش شاپور به پادشاهی رسید. شاپور در جمع بزرگان سخنرانی کرد و خودش رو فرزندی راستین خوند. شاپور به بزرگان گفت که بسیار به مردم ایران علاقه داره و حافظ مال و اموالِ ثروتمندان و صدای فریادِ فقرا خواهد بود. مالیات رو به اندازه دریافت میکنه و قصد داره ارتشی نیرومند بسازه.
مدتی بعد از تاجگذاری شاپور، یک شورش بزرگ سراسر خاکِ ایران رو در برگرفت. شاپور هم آماده نبرد با شورشیان شد. در غرب فردی به نامِ (بَرانوش) که مورد حمایت قیصر روم بود علیه شاپور دست به قیام زد. جنگ سختی بین نیروهای ایرانی و برانوش در گرفت، در سپاه برانوش صد ها هزار نیروی رومی حضور داشتند اما با وجود همه این حمایت ها، این شاپور بود که پیروز نبرد شد.
تعداد زیادی از رومیان کشته شدند و برانوش به همراه هزاران نفر دیگه به اسارتِ شاپور در اومد. قیصر روم که فردِ بسیار خردمندی بود درخواست صلح کرد. قیصر به شاپور پشنهاد داد که کلی خراج پرداخت میکنه تا این جنگ خاتمه پیدا کنه و سایر اسرا و سرداران رومی آزاد بشن. شرطهای قیصر موردِ پذیرشِ شاپور قرار میگیره. بعد از این پیروزی ها شاپور مدتی به اهواز رفت بعد هم شهری بنا کرد به نامِ (بیشاپور) که این شهر  همچنان وجود داره و در کازرون در استان فارس قرار داره.
سپس به شوشتر رفت و با کمک برانوش و سایر اسرای رومی، پلی بر روی سازه های آبی شوشتر ساخت، پلی به نامِ بند قیصر یا پلِ شادُروان، که این پل همچنان در سازه های آبی شوشتر قرار داره و به عنوان قدیمی ترین پل در تاریخ ایران به شمار میره . میراثِ بزرگی از شاپورِ یکم ساسانیه که تا به امروز در اختیار داریم. ساختِ پل که به پایان رسید از شوشتر خارج شد و سی و دو سال در آرامش و امنیت پادشاهِ ایران بود. هنگامیکه مرگش فرا رسید، فرزندش اورمزد رو به بالینش آورد اون از  فرزندش خواست که به مردم بدی نکنه ، همواره راهِ عدل و دادگستری رو ادامه بده. شاپور آخرین نصیحتهاش رو به پسرش گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
بعد از شاپور یکم، فرزندش اورمزد به پادشاهی رسید. عمر پادشاهی اورمزد بسیار کوتاه بود، اورمزد برای بزرگان سخنرانی کرد. از مردم کشور خواست که تنبلی رو کنار بذارن و برای معاش خانواده و پیشرفت کشور، آستین ها رو بالا بزنن. از طرفی به اطرافیان گفت نسبت به پست  و مقام همدیگه حسادت نکنید که همین کار، کشور رو نابود خواهد کرد. اون از درباریان خواست که هر مشکلی وجود داره خیلی راحت به خودِ شاه بگن و از جاسوسی و حرف های بی ارزش پرهیز کنن چون اگه از یک طریقی این حرفها به گوشِ شاه برسه، دیگه اعتماد بین درباریان از بین میره. عمر اورمزد بسیار کوتاه بود و قبل از مرگ، فرزندش بهرام رو به عنوان جانشین انتخاب کرد. اورمزد به فرزندش نصیحت کرد که همیشه حواسش به کارگران و قشر ضعیف جامعه باشه و به هیچ عنوان از افرادِ نادان در کارِ مدیریتِ مملکت استفاده نکنه. شاید افرادی در کنارِ تو باشن فقط دارن از تو خوبی میگن اما مردِ عمل نیستن، از این افراد دوری کن. اورمزد آخرین حرف ها رو زد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
بعد از اورمزد فرزندش بهرام پادشاه ایرانشهر ساسانیان شد. بهرام پادشاهی دادگر بود و بسیار به قشر ضعیف جامعه کمک میکرد. بهرام از مردم خواست اونچه که دارند رو در کنار هم بخورن و اگر به مشکلی بر خوردن، خزانه های شاهنشاهی همواره به روی مردم باز هستن. بهرام فرزندی داشت که اسمِ اونم بهرام بود. بهرام تنها سه سال و سه ماه پادشاه بود و مانندِ پدرش در جوانی از دنیا رفت. بعد از مرگِ بهرامِ پدر، بهرامِ پسر جانشینش شد.
بهرامِ پسر نونزده سال پادشاه ایرانشهر ساسانی بود. بهرام به قدری عاشقِ پدرش بود که تا مدت ها رخت عزا رو از تنش درنیاورد. در نهایت بزرگان ازش خواستن که عزاداری رو کنار بذاره و به امور مردم بپردازه. بهرام زمانیکه قدرت رو در دست گرفت بسیار به علم و دانش اهمیت میداد و مردم به خصوص جوانان رو به کسب علوم مختل

همه توضیحات ...