کتاب صوتی بابا لنگ دراز

Ghesegou قصه گو
Ghesegou قصه گو
حتما پیشنهاد میدم این کتاب رو به‌صورت صوتی اش هم گوش کنید مخصوصا اینکه با صدایی خوانش شده که لذت شنیدنش رو دو چندان میکنه. اگه ح ...
حتما پیشنهاد میدم این کتاب رو به‌صورت صوتی اش هم گوش کنید مخصوصا اینکه با صدایی خوانش شده که لذت شنیدنش رو دو چندان میکنه. اگه حال دلتون خوب نیست حتما این کتابو بخونید و با جودی همراه شید.
تو سالهای مختلف و تو حال و احوالات مختلف خوندمش. بازم برام جذاب و پرکششه. حتی با اینکه میدونم آخرش چی میشه. اینکه تو شرایط بد روحی باشی و این کتاب رو بخونی، یکی از خوش‌شانسی‌هات محسوب میشه. تنها کتابی که قبل از این، از خط به خطش لذت بردم و لبخند به لبم آورد و حالم رو خوب کرد، آنی‌شرلی بود. تو این کتابها، دنیا هنوز زیباست و کسی هست که امیدوارانه با نگاه قشنگش زندگی رو دنبال میکنه. کسی که قدر لحظه لحظه زندگیشو میدونه و از کوچکترین خوشی‌ها، لذت میبره. زندگی رو سخت و تلخ نمیکنه، از سختی‌ها و تلخی‌ها، با دید تجربه، عبور میکنه.
جودی ابوت عزیز؛
بابت نامه های قشنگی که هربار ساده حرف زدن رو یادم میارن ممنونم، ممنونم که لایه لایه ی عمیق زندگی رو توی ذهن خسته م خط میزنی و سرم رو بالا میگیری، و یادم میاری که به جای چشم دوختن به این عمق ترسناک، گاهی فقط باید به آسمون بی انتها نگاه کنم و محو زیباییش بشم.
بابا لنگ دراز عزیزم
تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم
وقتی میفهمی و میرانی ام چیزی درون دلم فرو میریزد ... چیزی شبیه غرور
بابا لنگ دراز عزیزم لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم ... بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند ... نمیگذارم ... نمیخواهم
بابا لنگ درازِ من ، همین که هستی دوستت دارم ... حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم
خوشی های بزرگ زیاد مهم نیست، مهم این است که آدم بتواند با چیزهای کوچک خیلی خوش باشد. باباجون من رمز واقعی خوشبختی را کشف کردم و آن این است که باید برای حال زندگی کرد و اصلا نباید افسوس گذشته را خورد یا چشم به آینده داشت بلکه باید از همین لحظه بهترین استفاده را برد. من می خواهم بعد از این، زندگی فشرده بکنم و هر ثانیه از زندگی ام را خوش باشم. می خواهم وقتی خوش هستم بدانم که خوش هستم.
هیچ کلمه یا جمله ای نمی تونه احساس فوق‌العاده ای که به این کتاب داشتم رو توصیف کنه.ای کاش همه ی جودی های روی زمین یه بابالنگ دراز مهربون و خوش قلب داشته باشن که بتونن همیشه و هر وقت غصه داشتند برایش نامه بنویسند تا حال دلشان تازه شود.
فرقی نداره چندوقته دستت سمت هیچ کتابی نرفته؛ بالاخره یه روز که از روبروی کتابخونه‌ت رد شدی... چشمت به یه کتاب میفته و مکث می‌کنی، بَرش میداری و ورق می‌زنیش و همین ورق زدن کوتاه تو رو برمیگردونه به فضایی که دلتنگش بودی... و چشم که باز کنی می‌بینی کتابی که می‌خواستی فقط ورق بزنی رو تموم کردی و داری لبخند می‌زنی‌.
جودی ابوت  با آن موهای قرمز بافته شده‌اش، دختر مهربون و یتیم ولی در عین حال شاد و باهوشی است که پدر و مادرش را زمانی که هنوز کودکی بیش نبود، از دست داد. او در خیابان بسون در نیویورک سیتی پیدا و به یتیم خانه جان گیر منتقل شد، جایی که او توانایی خود برای نوشتن را کشف کرد. یکی از مقالات او توجه وکیلی به نام «جان اسمیت» را جلب می‌کند و بدون آنکه جودی او را بشناسد، جان به او اجازه می‌دهد تا تحصیلات خود را برای حضور در دبیرستان یادبود لینکلن ادامه دهد.
جودی از راه دور نگاهی کوتاه به خیرخواه اسرارآمیز خود به هنگام خروج از یتیم خانه می‌اندازد، سایه کشیده او نشان از مردی قد بلند دارد، او نامش را «بابا لنگ دراز» می‌گذارد. تنها درخواست پدر برای ارائه کمک هزینه تحصیلی این است که جودی یک بار در ماه نامه‌ای برای او بنویسد.
او رابطه ای را با جرویس پندلتون آغاز می‌کند، عموی یكی از هم اتاقی‌هایش در دبیرستان. در نهایت، جودی ابوت با مردی که هرگز انتظارش نداشت روبرو شده و متوجه می‌شود که او، همان عشق واقعی او «جرویس پندلتون» است.

همه توضیحات ...