واپسین سخن رمان : فرخان،خونخواه رستاخیزی( 8) ،واژه شناسی . اسرار سرزمین اهرام، سلمان سمیعی
این داستان شومسار ، چون گورکنی سحرآور به قصد نبش قبر بر قبرستان باستان فرود و بر مرده نعشی از دوران دیرین جان می دهد تا او نیز به نیت افشای اسرار از گور خود برخیزد و ماری زهر فام وپنهان از عهد قدم که بر افق آینده چنبره ای مرگ آفرین زده را بر دیده ما عیان سازد .
اینستاگرام:ariyan_arta2
فرخان ، خونخواه رستاخیزی( بخش هشتم)
نویسنده سلمان سمیعی
بشنو راز فرخان را ، همان سیل خروشان شرقی که پس از روز رستاخیز بر سر فراعنه فرود آمدند و تخت و تاج دو سرزمین را چون نیای خود از ان خویش کردند .
اما تبهکاران تاریخ ، همان کفن دزدان قهار تازه به دوران رسیده ، با دلی به هزار نفرت و بیزاری دست بر زیر تشت طلای دوران دیرین زدند و ان را وارونه کردند . وانگاه قلم بر دست گرفته و بر سر دفتر تاریخ نشستند و از چپ نوشتند واژۀ واژگونی را .
آری در بخشهای پیشین که این روایت در ادامه آن می باشد ، تا حدودی از راز یک تمدنی طلایی آگاه شدیم و رخت از تن دو حرف (کاف و نون) بر کندیم که باور آن دورانی بود که میانگاهش هرمی گیتی سرشت چون ستونی استوار سر به طاق هستی داشت . آری در آن دوران دلپذیر ، چرخ جهان آدمی زیر سایه درفشی می چرخید که دیده به جهان کاف و نون می گرداند .
درفشی خوش نگار که بر پایه باور نیروی جاودان ساز ازل که بر عمق جهان پیش از وجود می پیچد و روح بر هستی می دمد ، به در و گوهر آراییده ، و در آسمان آن ادوار کهن بر سراسر این کره خاکی به مدت هزاران سال افراشته شد .
حال درین داستان می شنویم فرو افتادن ان درفش چشم و چرخ نشان و امدن یک خلا نازیست و خیزش اختر های تمدن ساز از پیکره بی جان روزگار پیشین و جدایی باور ان دوره کهن و آغاز نبرد باورها .
کفن دزدان که اکنون خود را عالم بر امور دهر می دانند و متون کهن و سنگ نبشته ها را برای دیگران برگرداندند، به وارونگی نوشتند و ما بسان اسیران در بند خواندیم ، غافل از انکه هنوز انان که بر افق سیاه خورشید خور نشسته اند و دیده از شرق شراره خیز می دزدند ، نمی دانند که آیا متون سنگ نبشته ها از چب به راست نوشته شده یا بر عکس .
این دیگر نابودی یک فرهنگ ویا به خاک نشاندند مرم یک سرزمین نیست ، این کینه و نفرت بی شک نشانه گندیدگی اندیشه انانی است که بر دره نشسته اند و خود را مشرف بر جهان می بینند ، بی گمان این روند چرکین ، خبر یک نابودی زودرس درین جهان می دهد .
در متون دوران فراعنه مصر امده ، پس از هر برهه ، کاخ فراعنه در هم می شکست و زمام امور به بدتس بیگانگانی ناشناخته به نام آموریته ها و هیکسوسها می افتاد ، که اکنون نوشته اند یک مردم ناشناخته و بدوی از ناکجا آباد می امدند و کاخ آن سلاطین مقتدر را بر سر شان ویران می کردند .
بر فراز فراعنه که خود بر آمده از همان تمدن بزرگ شرقی بود ، پرنده خوش پر و بال چون اجل همواره می چرخید آری جنگجویانی که چون شیر برای حفظ نام از دل یک هرم گیتی سرشت بیرون می زدند و فرمان را از آن خود می کردند ، این بود سر سقوط چهارا دوره از دودمانهای مصر که به دوران فترت و وقفه مشهور است که آخرین آنها ، فتح مصر بدست شاه فقید کمبوجیه بود .
از همین روی دوره هخامنشی اخرین دوره ای بود که در میانگاه تاریخ ایران قرار داشت ، نه نخستین ، ازینرو دودمان هخامنشی اخرین شاخه از رودی بزرگ بود که خود نیز از یک سرچشمه زرین ریز که هزاران سال پیش می جوشید بر چرخ تمدند فرو می ریخت .
حال بشنوید و نیک بدانید راز جنگجویانی فرخنژاد به نام فرخان که همواره سدی بزرگ بودند در برابر خروش غارتگرانی که هرگز سربلندی کوه خدایان را بر نمی تابیدند و اکنون نیز چون خاری است بر دیده حاکمین امروز و دیروز .
از همین روی امدند و متون راستین برگردان کتیبه ها که بدست ابوریحان بزرگ و جابرابن حیان گردامده بود را به غارت و یغما بردند و به وارونگی آن را تحویل فرزندانشان دادند .
این روایت که اکنون آن در احتیارتان می باشد ، از یک کاووش عمیق پانزده ساله زبان شناسی باستان و اسطوره شناسی و برگردان مستقل دست نبشته ها، هماهنگ و آراسته شده است
تا شرح رویداد میان فرخان ها و فران ها (فرعون ) کند از همین روی واژگانی نااشنا بیان می شود که به گوش انسان امروز اندکی غریب است .
اینستاگرام:ariyan_arta2
فرخان ، خونخواه رستاخیزی( بخش هشتم)
نویسنده سلمان سمیعی
بشنو راز فرخان را ، همان سیل خروشان شرقی که پس از روز رستاخیز بر سر فراعنه فرود آمدند و تخت و تاج دو سرزمین را چون نیای خود از ان خویش کردند .
اما تبهکاران تاریخ ، همان کفن دزدان قهار تازه به دوران رسیده ، با دلی به هزار نفرت و بیزاری دست بر زیر تشت طلای دوران دیرین زدند و ان را وارونه کردند . وانگاه قلم بر دست گرفته و بر سر دفتر تاریخ نشستند و از چپ نوشتند واژۀ واژگونی را .
آری در بخشهای پیشین که این روایت در ادامه آن می باشد ، تا حدودی از راز یک تمدنی طلایی آگاه شدیم و رخت از تن دو حرف (کاف و نون) بر کندیم که باور آن دورانی بود که میانگاهش هرمی گیتی سرشت چون ستونی استوار سر به طاق هستی داشت . آری در آن دوران دلپذیر ، چرخ جهان آدمی زیر سایه درفشی می چرخید که دیده به جهان کاف و نون می گرداند .
درفشی خوش نگار که بر پایه باور نیروی جاودان ساز ازل که بر عمق جهان پیش از وجود می پیچد و روح بر هستی می دمد ، به در و گوهر آراییده ، و در آسمان آن ادوار کهن بر سراسر این کره خاکی به مدت هزاران سال افراشته شد .
حال درین داستان می شنویم فرو افتادن ان درفش چشم و چرخ نشان و امدن یک خلا نازیست و خیزش اختر های تمدن ساز از پیکره بی جان روزگار پیشین و جدایی باور ان دوره کهن و آغاز نبرد باورها .
کفن دزدان که اکنون خود را عالم بر امور دهر می دانند و متون کهن و سنگ نبشته ها را برای دیگران برگرداندند، به وارونگی نوشتند و ما بسان اسیران در بند خواندیم ، غافل از انکه هنوز انان که بر افق سیاه خورشید خور نشسته اند و دیده از شرق شراره خیز می دزدند ، نمی دانند که آیا متون سنگ نبشته ها از چب به راست نوشته شده یا بر عکس .
این دیگر نابودی یک فرهنگ ویا به خاک نشاندند مرم یک سرزمین نیست ، این کینه و نفرت بی شک نشانه گندیدگی اندیشه انانی است که بر دره نشسته اند و خود را مشرف بر جهان می بینند ، بی گمان این روند چرکین ، خبر یک نابودی زودرس درین جهان می دهد .
در متون دوران فراعنه مصر امده ، پس از هر برهه ، کاخ فراعنه در هم می شکست و زمام امور به بدتس بیگانگانی ناشناخته به نام آموریته ها و هیکسوسها می افتاد ، که اکنون نوشته اند یک مردم ناشناخته و بدوی از ناکجا آباد می امدند و کاخ آن سلاطین مقتدر را بر سر شان ویران می کردند .
بر فراز فراعنه که خود بر آمده از همان تمدن بزرگ شرقی بود ، پرنده خوش پر و بال چون اجل همواره می چرخید آری جنگجویانی که چون شیر برای حفظ نام از دل یک هرم گیتی سرشت بیرون می زدند و فرمان را از آن خود می کردند ، این بود سر سقوط چهارا دوره از دودمانهای مصر که به دوران فترت و وقفه مشهور است که آخرین آنها ، فتح مصر بدست شاه فقید کمبوجیه بود .
از همین روی دوره هخامنشی اخرین دوره ای بود که در میانگاه تاریخ ایران قرار داشت ، نه نخستین ، ازینرو دودمان هخامنشی اخرین شاخه از رودی بزرگ بود که خود نیز از یک سرچشمه زرین ریز که هزاران سال پیش می جوشید بر چرخ تمدند فرو می ریخت .
حال بشنوید و نیک بدانید راز جنگجویانی فرخنژاد به نام فرخان که همواره سدی بزرگ بودند در برابر خروش غارتگرانی که هرگز سربلندی کوه خدایان را بر نمی تابیدند و اکنون نیز چون خاری است بر دیده حاکمین امروز و دیروز .
از همین روی امدند و متون راستین برگردان کتیبه ها که بدست ابوریحان بزرگ و جابرابن حیان گردامده بود را به غارت و یغما بردند و به وارونگی آن را تحویل فرزندانشان دادند .
این روایت که اکنون آن در احتیارتان می باشد ، از یک کاووش عمیق پانزده ساله زبان شناسی باستان و اسطوره شناسی و برگردان مستقل دست نبشته ها، هماهنگ و آراسته شده است
تا شرح رویداد میان فرخان ها و فران ها (فرعون ) کند از همین روی واژگانی نااشنا بیان می شود که به گوش انسان امروز اندکی غریب است .
همه توضیحات ...