امیر جان صبوری | جدایی

Kabul jan
Kabul jan
خانه خراب، آخر ای جداییدشمن دل، ای غم نهاییروزی یار یگانه بودمنور چشم زمانه بودمبرگ و بال ترانه بودمجدای ...
خانه خراب، آخر ای جدایی
دشمن دل، ای غم نهایی

روزی یار یگانه بودم
نور چشم زمانه بودم
برگ و بال ترانه بودم
جدایی، ای جدایی

داشتم یک گل لاله داشتم
آن را بر روی سینه کاشتم
جز غم حاصلی برنداشتم
جدایی، ای جدایی

غلغله ی بزم نشاط یاران
وسوسه ی رفتن و گم شدن شد
رفتن و دل کندن و برنگشتن
بر همه کس درد کمرشکن شد

از این حال و هوا دل من گرفته
از این چون و چرا دل من گرفته
از این، من خوب، و تو ملامت، چی فایده
بس کن بهر خدا دل من گرفته

روزی یار یگانه بودم
نور چشم زمانه بودم
برگ و بال ترانه بودم
جدایی، ای جدایی

صرف نظر از گله های بسیار
من به خدا عزم سفر نداشتم
رفتم و بر یاد همه گریستم
غیر سفر راه دیگر نداشتم

از این حال و هوا دل من گرفته
از این چون و چرا دل من گرفته
از این، من خوب، و تو ملامت، چی فایده
بس کن بهر خدا دل من گرفته

روزی یار یگانه بودم
نور چشم زمانه بودم
برگ و بال ترانه بودم
جدایی، ای جدایی

داشتم یک گل لاله داشتم
آن را بر روی سینه کاشتم
جز غم حاصلی برنداشتم
جدایی، ای جدایی

خانه خراب، آخر ای جدایی
دشمن دل، ای غم نهایی

شعر: امیر جان صبوری

همه توضیحات ...