راز جنایات سیاهی که از شنیدنش شوکه میشوید...! | پرونده جنایی ایرانی

JenayiGRAM
JenayiGRAM
راز جنایات سیاهی که از شنیدنش شوکه میشوید...! | پرونده جنایی ایرانیصبحه روزه ۲۹ تیرماهه ساله ۹۷آرمانه ۱۲ ساله با ...
راز جنایات سیاهی که از شنیدنش شوکه میشوید...! | پرونده جنایی ایرانی


صبحه روزه ۲۹ تیرماهه ساله ۹۷
آرمانه ۱۲ ساله با پلیسه ۱۱۰ تماس گرفتو گفت

پدرم چن دیقه پیش مادرمو کشت

با قطع شدنه این تماس
به سرعت مامورایه کلانتریه مرزدارانه تهران راهیه محل شدن

هنوز زمانه زیادی ازین تماس نگذشته بود که مامورایه پلیسه وارده این خونه شدنو
با جسده زنه میانسالی روبرو شدن که به نظر میرسید در اثره خفگی جونشو از دست داده باشه

قاتل این زن شوهره ۴۶ سالش بود که
زمانه وروده مامورایه پلیس به خونه هنوزم بالایه سره جسده همسرش نشسته بودو به شدت داشت گریه میکرد

جعفره ۴۶ ساله تویه همون صحنه ی جنایت بازداشت شد


چن دیقه بعد اکیپه جنایی و بازپرسه جناییه شهره تهرانم به محل رسیدن

پسره ۱۲ ساله ی مقتول که اونم حاله خوبی نداشتو مدام مشغوله گریه بود میگفت

امروز صب چون جمعه بود پدرو مادرم جفتشون خونه بودن

از صب که تویه اتاق خواب بودم صدایه دعواشون میومد
تا اینکه یهو صدایه دعواشون بیشتر شدو صدایه شکستنه چنتا ظرف اومد

از اتاق اومدم بیرون تا ببینم چه خبره که یهو دیدم
بابام مادرمو انداخته زمینو داره با بنده کیفش خفش میکنه

دوییدم سمتشون که بتونم جداشون کنم
ولی بابام منو هولم داد تویه اتاقو دره اتاقو قفل کرد


با کمکه لوله ی جارو برفی تونستم دره اتاقو تخریب کنمو بیام بیرون

ولی تا از اتاق اومدم بیرون دیدم
بابام بالایه سره مادرم نشسته و داره با بغض به من نگاه میکنه

به مادرم نگاه کردمو دیدم صورتش سیاه شده و هیچ تکونی نمیخوره

تا دوییدم سمته مادرم
بغضه بابامم ترکیدو همونحا فهمیدم مادرمو کشته

بادیدنه این صحنه سریع تلفنه خونه رو برداشتمو زنگ زدم به پلیس

بعده گفته هایه آرمانه ۱۲ ساله
پلیس به سراغه جعفر عامله این جنایت رفت

جعفر میگفت
به همسرم مشکوک شده بودم
چون با اینکه میدونست من هیچ پولی ندارم میخواست مهریشو بذاره اجرا و منو از زندگی ساقط کنه

از طرفی رفتاراشم واسم خیلی مشکوک بود
مدام با تلفن صحبت میکردو هروخ بهش اعتراض میکردم میگفت تماسام کاریه


گفته هایه اولیه ی این مرد ثبت شدو قرار شد به اداره ی آگاهی منتقل بشه تا گفته هاش
جلویه دوربینه اتاقه بازجوییم ثبت بشه

جسدم با دستوره بازپرس به پزشکیه قانونی برده شد

آرمان این اتفاقو به پدربزرگو مادربزرگه مادریشم اطلاع داده بودو اونام سریع خودشونو به محله جنایت رسوده بودن

بعده اینم که محله جنایت پلمپ شد
آرمان همراهه پدرو بزرگو مادربزرگش از خونه خارج شد

فردایه روزه جنایت
روزه بازجوییه جعفر بود

این مرد میگفت
منو همسرم ساله ۷۹ باهم ازدواج کردیم

زندگیه خیلی خوبی داشتیم
همسرم رشتش حسابداری بودو با کمکه یکی از آشناهایه ما
از همون سال توو یکی از بانکایه تهران مشغول به کار شد

همسرم تویه کارش خیلی خبره بودو روز به روز تویه کارش پیشرفت میکرد

ولی هرچی پیشرفتش بیشتر میشد از من دورتر میشد

تا جایی که اختلافایه ما
۴ سال بعده ازدواجمون یعنی ساله ۸۳ شروع شد

اون سال ما تا مرزه جداییم رفتیم
ولی با کمکه بزرگایه فامیل
دوباره باهم آشتی کردیم

رابطمون دوباره باهم خوب شد
تا اینکه ساله ۸۵ پسرمون آرمان به دنیا اومد

دنیا روی خوبشو بهمون نشون داده بودو روز به روز هم تویه کار هم زندگیه شخصیمون داشتیم پیشرفت میکردیم


من خودمم کارمنده یه شرکته خصوصی بودم

همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه شرکتی که من داشتم داخلش کار میکردم به خاطره مشکلایه مالی
شروع کرد کارمنداشو تعدیل کردن

منم یکی ازون تعدیلیا بودمو از کار بیکار شدم

ساله ۹۰ بود که این اتفاق افتاد

من تمامه تلاشمو کردم تا یه کاره دیگه گیر بیارم
ولی سره هرکاری میرفتم توش موفق نبودمو چن ماه بعد مجبور بودم ازونجا بیام بیرون

اصلا هرجایی میرفتم کاره مورده علاقمو پیدا نمیکردم
واسه همین تامین خرجه زندگی افتاده بود رویه دوشه همسرم محدثه

محدثه برخلافه من هرروز تویه کارش داشت پیشرفت میکرد
تا جایی که ساله ۹۵ شد معاونه شعبه

از زمانی که همسرم معاونه شعبه شد
اخلاقاش تویه خونه ام عوض شد
انگار همش حسه ریاست داشت تویه خونه و فک میکرد تویه خونم باید رییس بازی در بیاره

این رفتارش منو خیلی اذیت میکردو مدام باعثه دعوا بینمون میشد

ولی چون بیشتره خرجه خونرو اون میداد
من همش مجبور بودم کوتاه بیام


ساله ۹۶ بود که با کمکه وامی که محدثه از بانک گرفتو یه مقدرا پس اندازی که من داشتم
تونستیم خونه ای که الان توش ساکنیمو بخریم

بعده این جریان
اوضاع ازونیم که بود بدتر شد
حسه ریاسته محدثه تویه زندگیمون به قدری شد که هرروز دعوا داشتیم

با منم مثله زیردستاش حرف میزد

اگرم اعتراضی میکردم میگفت
اگه ناراحتی مهریمو بده و از زندگیم برو بیرون

محدثه به شدت عوض شده بودو تحمله این مسیله برام سخت شده بود

از وقتی معاون شده بود
وقتو بی وقت تلفنش زنگ میخوردو همش داشت با تلفن حرف میزد

حتی یه دفعه برایه یه مسافرته سه روزه رفته بودیم شمال
ولی فردایه روزی که رفتیم
محدثه بهش یه تلفن شدو مجبور شدیم دوباره برگردیم تهران


این اواخر تلفناش خیلی زیاد شده بود
بگو بخنداش پشته تلفن بودو اخم و تخمش برایه ما
...                                            
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

🔴 لینک سابسکرایب:
@jenayigram

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔸 ویدیوهای پیشنهادیه من:
📽️من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میارن خونه کمتر سر و صدا کنن:من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میار...
📽️مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن تن فروشی کنه منم نقشه قتلشونو کشیدم:مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن ...
📽️مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران:پرونده جنایی تنها قاتل زن سریالی ایرا...
📽️خفاش شب:پرونده جنایی خفاش شب غلامرضا خوشرو |ق...
📽️بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی
:بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

#پرونده_جنایی
#پرونده
#قتل

همه توضیحات ...