کتاب صوتی دستکشهای لیمریک
لینک کامل دانلودکتاب صوتی
https://www.vavkhan.com/book/1675/
يكشنبهی يك روز زيبای پاييزی است. زنگهای كليسای هرفورد نواخته ميشود و همهی مردم دستهدسته در لباسهای شيك و قشنگ خود به كليسا میروند. آقای هيل در حاليكه پايين پلهها ايستاده بود فرياد میزند: خانم هيل! فیبی؟ صدای زنگ كليسا مياد و هيچكدومتون حاضر نيستيد! ناسلامتی من متولی كليسام... در حالیكه فیبی از پلهها پايين میآمد جواب داد: من حاضرم پاپا...به نظر خيلی مرتب و سرحال بود بهطوری كه گره از ابروان پدر سرسخت و عبوسش باز شد و در حالیكه دختر دستكشهايش را دست مي كرد فقط توانست به او بگويد: بچه جون قبلا هم بايد اين دستكش هارو میپوشيدی ...
.
اثر: ماريا اچ وردت
مترجم: مرضيه حسين مردى
كتاب خوان: سپينود دلبر حساس
#كتاب_روز #كتاب_گويا #كتاب_صوتى #كتاب #واوخوان #audiobook #vavkhan #دستكش_ليمريك
https://www.vavkhan.com/book/1675/
يكشنبهی يك روز زيبای پاييزی است. زنگهای كليسای هرفورد نواخته ميشود و همهی مردم دستهدسته در لباسهای شيك و قشنگ خود به كليسا میروند. آقای هيل در حاليكه پايين پلهها ايستاده بود فرياد میزند: خانم هيل! فیبی؟ صدای زنگ كليسا مياد و هيچكدومتون حاضر نيستيد! ناسلامتی من متولی كليسام... در حالیكه فیبی از پلهها پايين میآمد جواب داد: من حاضرم پاپا...به نظر خيلی مرتب و سرحال بود بهطوری كه گره از ابروان پدر سرسخت و عبوسش باز شد و در حالیكه دختر دستكشهايش را دست مي كرد فقط توانست به او بگويد: بچه جون قبلا هم بايد اين دستكش هارو میپوشيدی ...
.
اثر: ماريا اچ وردت
مترجم: مرضيه حسين مردى
كتاب خوان: سپينود دلبر حساس
#كتاب_روز #كتاب_گويا #كتاب_صوتى #كتاب #واوخوان #audiobook #vavkhan #دستكش_ليمريك
همه توضیحات ...