حکایت لباس نو، غذا بخور | لباس نویی که به مهمانی دعوت شده بود!

Hekayatkade حکایت کده
Hekayatkade حکایت کده
ملانصرالدین به عروسی پسر بازرگانی دعوت میشه اما نوکرهای بازرگان مانع رفتن اون به داخل عروسی میشن و برخورد خوبی با ملا نداشتند که ...
ملانصرالدین به عروسی پسر بازرگانی دعوت میشه اما نوکرهای بازرگان مانع رفتن اون به داخل عروسی میشن و برخورد خوبی با ملا نداشتند که باعث ناراحتی ملانصرالدین میشه. حالا اتفاقایی می افته که پیشنهاد میکنم تا اخر این ویدئو جذاب همراهمون باشید
==================================================================

سلام به کانال حکایت کده خیلی خوش اومدین😍🌹
من مهسا هستم قصه گو داستان
اگه از این ویدیو خوشتون اومد حتما کانال رو سابسکرایب کنید و زنگوله رو بزنید و توی کامنت ها نظراتتونو برامون کامنت کنید
==================================================================
لینک ویدیوها:

ضرب المثل "دل بدست آر تا کسی باشی" | ...

ضرب المثل"گهی پشت به زین گهی زین به پ...

ضرب المثل"علاج واقع قبل از وقوع باید ...

ضرب المثل "آن مرحوم دیگر چه گفتند؟" |...

ضرب المثل "خربزه میخوری یا هندوانه گف...

داستان بهلول و الاغ کتابخوان | حکایتی...

ضرب المثل "آب اینجا نان اینجا ☆کجا بر...

ضرب المثل"آنقدر شور شده بود که خان هم...

ضرب المثل "فکر نان کن خربزه آب است" |...

ضرب المثل"من میگم نره تو میگی بدوش" |...

ضرب المثل "از کیسه خلیفه میبخشد" | دا...

ضرب المثل "آش نخورده و دهن سوخته" | د...

داستان بهلول که بود؟ | ماجرای هارون ا...

حکایت ثروت بادآورده | شوخی ملانصرالدی...

Video

==================================================================
لینک پیج اینستاگرام: www.instagram/hekayatkade1
لینک آیدی تلگرام: t.me/hekayatkade1
==================================================================

حکایت کده
Hekayatkade
حکایت
حکایت آموزنده
حکایت های پنداموز
حکایت شیرین
حکایت شنیدنی
حکایت های پندآموز
حکایت آموزنده
رد پای شب
قصه ها و رازها
حکایت شب

همه توضیحات ...