Maryland H. Ebtehaj هوشنگ ابتهاج سايه- شعر بوسه

Reza
Reza
بوسهگفتمش :شیرین ترین آواز چیست؟چشم غمگینش به رویم خیره ماند،قطره قطره اشکش از مژگان چکید لرزه افتادش به ...
بوسه

گفتمش :
شیرین ترین آواز چیست؟
چشم غمگینش به رویم خیره ماند،
قطره قطره اشکش از مژگان چکید
لرزه افتادش به گیسوی بلند
زیر لب غمناک خواند، ناله ی زنجیر ها بر دست من !
گفتمش :
ان گه که از هم بگسلند ...
خنده ی تلخی به لب آورد و گفت:
آرزویی دلکش است ، اما دریغ!
بخت شورم ره بر این امید بست
وآن طلایی زورق خورشید را
صخره های ساحل مغرب شکست !...
من به خود لرزیدم از دردی که تلخ
در دل من با دل او می گریست
گفتمش :
بنگر درین دریای کور
چشم هر اختر چراغ زورقی است!
سر به سوی آسمان برداشت ، گفت:
چشم هر اختر چراغ زورقی است
لیکن این شب نیز دریایی است ژرف
ای دریغا شب روان ! کز نیمه راه
می کشد افسون شب در خوابشان....
گفتمش :
فانوس ماه
می دهد از چشم بیداری نشان ...
گفت اما در شبی این گونه گنگ
هیچ آوایی نمی آید به گوش
گفتمش :
اما دل من می تپد
گوش کن اینک صدای پای دوست!
گفت :
ای افسوس ، در این دام مرگ
باز صید تازه ای را می برند،
این صدای پای اوست!..
گریه ای افتاد در من بی امان
در میان اشکها پرسیدمش:
خوش ترین لبخند چیست؟
شعله ای در چشم تاریکش شکفت،
جوش خون در گونه اش آتش فشاند،
گفت:
لبخندی که عشق سر بلند
وقت مردن بر لب مردان نشست
من ز جا برخاستم،
بوسیدمش

همه توضیحات ...